در قسمت نهم کافه بیستتاسی با حضور افسانه احسانی، در خصوص تجربههایش از جوامع محلی و داستان اکوتوریسم و دغدغهمندی برای طبیعت گفتوگو کردیم.
در ابتدا گفتگوی فاطمه حیدری به عنوان میزبانT از دغدغههای سنین نوجوانی خانم احسانی که دورهی آغاز انتخاب مسیر آینده است صحبت کردند. مسئلهای که در همین بخش توجه من رو به خودش جلب کرد، در مورد برنامهی آقای میرفخرایی در رادیو بود. افسانه احسانی برامون گفت که چطور آرزو داشته که روزی به عنوان یک پژوهشگر و یا فردی تاثیرگذار که اتفاقا مدتی رو خارج از ایران زندگی کرده به رادیو و تلویزیون دعوت بشه و در نتیجه فکر میکرده که برای اثرگذار بودن حتما باید خارج رفته باشی!
آروم آروم فهمیدم چقدر دنیا بزرگتر از چیزی هست که فکر میکردم.
افسانه احسانی در سالهای دانشجویی با اساتید و پژوهشگران متفاوتی به صورت داوطلبانه کار کرد و سفرهای مختلفی رو تجربه کرد. در یکی از همین سفرها نقطه عطف زندگیش رقم خورد و متوجه شد که لازم سالها سکوت کنه، مشاهدهگر باشه و یاد بگیره. از جمله موارد مهم دیگهای که در اون سالها به اهمیتشون پی برد، اهمیت کار میدانی بود.
در دههی هفتاد، در یکی از سفرهایی که با فعالان محیط زیست به مازندران داشتند با بومیهایی مواجه شدند که از حضور حافظان محیط زیست ناراضی بودند. سوالی که در ذهن من به عنوان نقطه عطف ایجاد شد: چالش بین مردم بومی و طبیعت رو چطور میشه رفعش کرد؟ این سوال نقطه شروع فعالیتهای خانم احسانی بود.
از جمله مواردی که کمک کرد تا در مسیر تجربهگری و پیگیری علایق قدم برداره:
واگذاری تصمیمگیریهای مهم از طرف خانواده
عدم اجبار خانواده برای موفقیت در کنکور
دوستی با افراد متفاوت در محیط دانشگاه و تعویض هم خوابگاهیها در سالهای مختلف زندگی دانشجویی
تجربهی کارهای داوطلبانه
در بخش پایانی هم در خصوص اکوتوریسم برامون گفتند. اینکه اکوتوریسم با طبیعتگردی تفاوت دارد. در اکوتوریسم ما خودمان را برای حضور درست در طبیعت آماده میکنیم. یعنی به گونهای در این سفر حضور پیدا میکنیم که کمترین آسیب رو به محیط زیست و فرهنگ آن جامعه بومی داشته باشیم و بیشترین منفعت اقتصادی و فرهنگی را در جامعه مقصد داشته باشیم. وقتی که گردشگر برای دیدن ارزشهای یک جامعه حضور پیدا میکنه باعث بهبود معیشت اون جامعه میشه و همین ارتقا معیشت وابستگی به طبیعت رو کمتر میکنه. مثل تولید صنایع دستی و یا گردشگری.