تنبلی، اهمالکاری، مسامحه، به تعویقانداختن کارها و … واژههایی هستند که به عنوان معادل کلمه Procrastination به کار برده میشوند.
زمانی که تصمیممیگیریم کاری را انجام دهیم اما به هر دلیل از انجام دادن آن سر باز میزنیم یا به جای آن، کار دیگری را برای انجام دادن انتخاب میکنیم، در واقع درگیر اهمالکاری یا تنبلی شدهایم.
دکتر برنز در فصل ۹ کتاب از حال بد به حال خوب که قبلا چند صفحهاش را در اینستاگرام با شما به اشتراک گذاشتهایم اینطور مطرح میکند که بسیاری از اشخاص در شرایط افسردگی و نگرانی تنبل میشوند و قدرت حرکت خود را از دست میدهند.
برخی از علل تنبلی به ذهنیت اشخاص و به عبارت دیگر به افکار و طرز تلقیهای آنها بستگی دارد. علاوه بر این ارتباط با اشخاص هم حائز اهمیت است.
البته در بسیاری از موارد این دو گروه از نشانههای تنبلی روی هم قرار میگیرند و با این حساب اگر به این نتیجه رسیدید که چند مورد از نشانههای تنبلی در شما یک جا قرار وجود دارد تعجب نکنید.
دکتر برنز در این کتاب ده دلیل برای تنبلی مطرح میکند که عبارتند از:
١ مقدم شمردن انگیزه بر عمل
٢- انتظار داشتن تسلط کامل و مسیری بدون مشکل
٣- ترس از شکست
۴- کمالطلبی در هدف
۵- پاداش ندادن به خود
۶- استفاده از عبارتهای باید دار
٧- پرخاشگری انفعالی
٨- فقدان قاطعیت در نه گفتن و پذیرفتن کارها علیرغم میل باطنی
٩- احساس جبر
١٠- بیمیلی
با همراهی زهرا زارعی یکی از همراهان خوب بیستتاسی خلاصهای از این موارد آمادهکردهایم که با شما به اشتراک میگذاریم.
به نظر شما انگیزه و عمل کدام بر یکدیگر مقدمند؟
اگر جواب شما انگیزه است بدانید که جواب تنبلها را دادهاید. تنبلها توجیه میکنند که: ” حال و حوصله ندارم. صبر میکنم تا حال و حوصله پیدا کنم.” و مسئله بر سر همین است که این حال و حوصله بهتر و بیشتر ممکن است هرگز از راه نرسد.
اگر فکر میکنید بالاخره به کوتاه کردن چمنها و نظافت گاراژ و رسیدگی به حساب دخل و خرج خانواده راغب خواهید شد بدانید که سخت در اشتباهید.
اشخاص موفق خوب میدانند که کار مقدم بر انگیزه است. مهم نیست که دوست دارید یا ندارید، دست به کار شوید، وقتی شروع کردید برداشتن قدمهای بعدی سادهتر میشود.
وقتی شروع میکنید میبینید آنقدرها که فکر میکردید بد و وحشتناک نیست. احساس میکنید که به انجامش راغب هستید.
هر چه بیشتر عمل کنید، بیشتر لذت میبرید، اما به هر صورت انجام و اقدام بر انگیزه مقدم است.
اهمالکارها اغلب از رفتار اشخاص کارآمد برداشت غیر واقعبینانه دارند. ممکن است گمان کنید که اشخاص موفق همیشه احساس اطمینان و اعتماد به نفس دارند و به راحتی به هدف خود میرسند. تصور کاملا غیر واقعبینانهای است. رسیدن به هدفهای شخصی اغلب با فشار روانی همراه است. اغلب اوقات به ناچار با موانع مختلفی روبرو میشوید.
اگر به راحت بودن زندگی معتقد باشید و اگر خیال کنید دیگران تلاش نمیکنند، به این نتیجه میرسید که مشکلی در کار شما وجود دارد و در نتیجه، در برخورد با هر مشکل از آن صرف نظر میکنید، میزان تحملتان کم میشود، آنگونه که جزئیترین دلسردیها و ناکامیها برای شما غیر قابل تحمل میشود.
افراد واقعبین میدانند که زندگی پر از سختی است، میدانند که در راه رسیدن به هدف موانع و ناکامیهای متعددی در انتظار است. در نتیجه هنگام برخورد با موانع، خیلی ساده آنها را میپذیرند و در برابر مشکلات میایستند و با عزم جزم به رویارویی آنها میروند.
اغلب مسامحه کارها را تنبل و فاقد احساس مسئولیت مینامیم، اما مسئله اصلی آنها چیز دیگری است. مشکل این جماعت این است که موفقیت را بیش از حد مهم میدانند و در نتیجه به جای آنکه به استقبال خطر بروند، از آن میگریزند.
اشخاصی که از شکست میترسند اغلب عزت نفس خود را با موفقیت میسنجند. وقتی در کاری موفق نمیشوند خود را شکستخورده و ناکام میپندارند. برخورد بسیار خطرناکی است.
بسیاری از ما با این باور بزرگ شدهایم که باید همیشه کارهایمان را عالی و بدون کم و کاست انجام دهیم و معتقدیم که “بهترین” شدن پاداش ویژه دارد.
متاسفانه کمالگراها ستارهها را هدف میگیرند و جز هوا نصیبشان نمیشود. شخصا وقتی بیش از اندازه تلاش میکنم و به خود فشار میآورم به قدری تحت فشار روانی قرار میگیرم که تن به وقت تلف کردن میدهم و دستم به کاری نمیرود.
برعکس، وقتی معیارهایم را تخفیف میدهم احساس آرامش بهتری بر من حاکم میشود و مفیدتر و خلاقتر میشوم.
منظور این نیست که داشتن معیارهای سطح بالا چیز بدی است. بدون توجه به کیفیت، موفقیتهای بزرگ علمی و هنری بسیار کم شمار میشد. اما این کمالگرایی وسواس گونه راه مناسبی برای بالا بردن کیفیت نیست.
ست گادین میگوید:
کوچک شروع کنید، الان شروع کنید.
این کار بهتر از این است که «بزرگ و دیر شروع کنید.»
یک امتیازش این است که لازم نیست شروعتان کامل و همهچیزتمام باشد.
فقط کافی است شروع کنید.
بزرگترین نیروی انگیزهبخش در جهان احساس شور و هیجان و رضایت از کاری است که انجام میدهید. اگر احساس کنید که پاداش تلاش خود را میگیرید، انگیزهای برای کار بیشتر به دست میآورید اما اگر کاری که میکنید هرگز به قدر کافی خوب نباشد، زندگی فعالیتی کسل کننده و بینشاط میشود.
اشخاص موفق و مفید اغلب به خاطر کاری که میکنند به خود امتیاز میدهند و احساس هیجان دارند.
مسامحه کارها در مواقعی دقیقا عکس این کار را میکنند. پیوسته خودشان را دست کم میگیرند. اگر خانه را نظافت میکنند میگویند: “به اندازه کافی خوب نبود.” یا “اهمیت نداشت.” یا “چیز بخصوصی نبود.” در این شرایط در پایان روز احساس خستگی شدید میکنید و به نظرتان نمیرسد که کار ارزشمندی کرده باشید.
برخورد ما با پاداش معمولا به گونهای است که انگار خارج از وجود ماست. اگر کسی از کار ما تعریف کند خوشحال میشویم. گرفتن یک نمره خوب در امتحان یا فروش کردن به یک خریدار سرسخت میتواند بسیار انگیزه بخش باشد.
اما در نهایت همه اجر و پاداشها باید از درون انسان نشأت بگیرد. تنها اندیشه شماست که میتواند شما را خوشحال و یا ناراحت کند.
اگر هرگز به خود امتیازی ندهید و برای خود بهایی قائل نشوید، به این احساس میرسید که هرگز نمیتوانید کاری برای خشنودی خود صورت دهید و بنابراین امتحان کردنش بیمعنی است. چرا مرتب سرتان را به دیوار میکوبید؟
تا اینجا ۵ مورد از دلایل ذکر شده را با هم مرور کردیم، اگر فرد اهمالکاری هستید و کارها را به تعویق میاندازید احتمالا دلایلی که مطرح شد برای شما آشنا هستند.
اگر نه، در بخش بعدی این نوشته هم میتوانید علل تنبلی و به تعویق انداختن کارهایتان را جستوجو کنید…