در قسمت قبل به تعریف مفهوم عزت نفس پرداختیم و این پرسش را مطرح کردیم که آیا عزت نفس امری اکتسابی است یا ذاتی؟ برای پاسخ به این پرسش به چگونگی شکلگیری عزت نفس در ساختار روانی فرد پرداختیم و متوجه شدیم که بخش مهمی از عزت نفس در دوران کودکی و نوجوانی شکل میگیرد. در این قسمت به ادامه پاسخ به این پرسش میپردازیم و اهمیت عزت نفس در زندگی را مورد بررسی قرار میدهیم.
همانطور که در قسمت قبل اشاره کردیم، در دوران کودکی و نوجوانی، میزان خودآگاهی در مقایسه با دوران بزرگسالی کمتر و میزان اثرپذیری فرد از محیط اطراف به مراتب بالاتر است. در این دوران روان ما همچون یک اسفنج که به راحتی آب را به خود جذب میکند، باورها و انگارهها را دریافت کرده و به سرعت درونی میکند. بسیاری از این باورها و انگارهها ممکن است محتوایی مخرب و بازدارنده داشته باشند و مانع رشد و توسعه فردی ما شوند. به تعبیر جیمز هالیس رواندرمانگر پیرو مکتب روانشناسی تحلیلی یونگ، یک پیام است که در دوران کودکی به طور مداوم دریافت میکنیم و نقش مهمی در شکلدهی نگرش ما به زندگی دارد: «جهان بزرگ است و تو بزرگ نیستی. تو به تنهایی از پس این جهان برنمیآیی. پس باید خودت را انطباق بدهی» [۱]. بدیهی است واکنش همه افراد در مقابل این پیام یکسان نیست. برخی آن را میپذیرند و به پیله امن خود پناه میبرند و برخی دیگر به آن حملهور میشوند و آن را به چالش میکشند. شاید بتوان گفت این واکنش تا حد زیادی تحت تأثیر، ذات و جوهره درونی فرد است. بنابراین میتوان این احتمال را پذیرفت که روان افراد مانند یک لوح سفید نیست، بلکه طرحهایی آغازین را در خود دارد که با قرار گرفتن در معرض عوامل محیطی مختلف، مسیرهای متفاوتی را در زندگی برای هر فرد رقم میزند. یونگ این طرحهای اولیه را کهنالگو (Archetype) مینامید و ماهیت آنها را از نوع انرژی روانی میدانست. از سویی برخی از روانشناسان به تأثیر بالای ژنها و وراثت در شکلگیری ذات و جوهره درونی فرد معتقدند. در هر صورت چه عامل ذاتی مؤثر در شکلگیری عزت نفس را کهنالگوها بدانیم، چه ژنها و چه هر عامل دیگری، میتوان به پرسش مطرح شده اینگونه پاسخ داد که عزت نفس تا اندازهای اکتسابی و تا اندازهای ذاتی است. پس چون بخشی از آن ماهیتی اکتسابی دارد، میتوان آن را آموخت و برای افزایش و تقویت آن کوشید.
ناتانیل براندن روانشناس آمریکایی به این سؤال اینگونه پاسخ میدهد: «میزان عزت نفس ما روی تمام جنبههای وجودی ما اثر میگذارد: طرز کارمان، برخوردمان با مردم، اندازه پیشرفت و ترقی، این که دل به چگونه شخصی ببندیم، چگونه با همسرمان ارتباط برقرار کنیم، چگونه با دوستان و فرزندانمان رفتار کنیم و به چه سطحی از سعادت و خوشبختی خواهیم رسید. هر چه عزت نفس ما محکمتر و بیشتر باشد برای مواجهه با مشکلاتی که در زندگی خصوصی و در کار و شغلمان بروز میکند، آمادگی بیشتری داریم. سریعتر میتوانیم در پی هر شکست و سقوط روی پایمان بایستیم و نیروی بیشتری برای از نو شروع کردن داریم» [۲].
احتمالاً بسیاری از ما این احساس بد و ناخوشایند را زمانی تجربه کردهایم، وقتی از سوی فردی یا جمعی طرد شدیم، تلاشهایمان منجر به پیروزی نشد، یا وقتی خطایی از ما سر زد و پیش دیگران سرافکنده شدیم. بسیاری از ما طعم گس و تلخ احساس بیارزشی که در این اوقات به سراغمان میآید را میشناسیم. آیا عزت نفس میتوانست به ما کمک کند که این لحظات تلخ را اصلاً تجربه نکنیم؟ پاسخ منفی است اما به احتمال زیاد وقتی عزت نفسمان در سطح بالایی باشد، هر شکست و سقوط و اشتباهی را مترادف با بیارزشی خودمان نمیدانیم. عزت نفس به ما کمک میکند در مقابل هجوم منتقد سرزنشگر درونی که بیرحمانه ما را زیر سؤال میبرد و مورد قضاوت قرار میدهد، بایستیم و اجازه ندهیم روند رشدیمان متوقف شود. عزت نفس به ما میگوید: «این که تو را نپذیرفتند یا شکست خوردی یا اشتباهی مرتکب شدی به این معنی نیست که انسان بد و بیارزشی هستی. تو این توانمندی را داری که دوباره تلاش کنی، اشتباهاتت را جبران کنی و خودت را اثبات نمایی».
چطور میتوانیم بفهمیم میزان عزت نفس در ما پایین است؟ چگونه میتوانیم عزت نفس را در وجود خودمان افزایش بدهیم؟ ارمغان عزت نفس بالا در زندگی برای ما چیست؟ اینها سؤالاتی است که در قسمت بعدی این مطلب به آن خواهیم پرداخت.
مراجع:
[۱] شکستن تقدیر: نقشه راه پیشرفت در نیمه دوم زندگی، جیمز هالیس، با صدای امین تارخ، مجموعه آموزشی صوتی، بنیاد فرهنگ زندگی.
[۲] روانشناسی عزت نفس، ناتانیل براندن، مترجم: مهدی قراچه داغی، نشر نخستین.