شاید بیشترین سؤالی که در طول روز از هم میپرسیم این است: «خوبی؟» و در پاسخ اغلب میگوییم: «خوبم، ممنون» یا «بد نیستم».
چه زمانی واقعاً میتوانیم بگوییم حالمان خوب است؟ آیا فقط وقتی خوشحالیم حالمان خوب است یا خوشحالی صرفاً احساس خوشایندی است که در لحظه تجربه میکنیم؟ چه کارهایی میتوانیم انجام بدهیم که حالمان خوب باشد؟ در ادامه تلاش میکنیم پاسخهایی برای پرسشهایی که مطرح کردیم پیدا کنیم.
اگر به روند طبیعی زندگی نگاه کنیم متوجه میشویم ما به طور دائم در حال پشت سر گذاشتن فراز و نشیبهایی هستیم که در ما احساسات خوشایند و ناخوشایند ایجاد میکنند. مثلاً وقتی صبح سوار تاکسیای میشویم که رانندهاش مؤدب و خوشبرخورد است، احساس خوشایندی در ما شکل میگیرد.
وقتی در محیط کار با همکارانمان رابطه خوبی داریم، سر حال هستیم و از کار کردن لذت میبریم. برعکس این حالت نیز ممکن است. مثلاً وقتی سر موضوعی با خواهر و برادرمان مشاجره کرده باشیم احساس خوبی نداریم و وقتی دوستمان از ما میپرسد: «چطوری؟» ممکن است جواب بدهیم: «حوصله ندارم».
اما همان لحظه ممکن است دوستمان با یک شوخی یا جوک ما را بخنداند و حال و هوایمان را عوض کند. آیا در این حالت میتوانیم بگوییم قبلاً حالمان بد بود و الان حالمان خوب است؟
به نظر میرسد ما در زبان عامیانه برای توصیف «احساس» از واژه «حال» استفاده میکنیم اما مواقعی هم پیش میآید که میفهمیم «حال خوب» با «احساس خوب» متفاوت است. مثل زمانی که به تازگی از یک رابطه عاطفی مخرب و آسیبزننده آگاهانه خارج شدهایم و احساسات خوشایندی را تجربه نمیکنیم، اما میدانیم تصمیم درستی گرفتهایم و چشمانداز روشنی پیش روی ماست.
یا زمانی که در یک شرکت به عنوان کارآموز کار میکنیم و حقوق چندان بالایی دریافت نمیکنیم و از این بابت احساس خوبی نداریم، اما میدانیم تجربه کاریای که در حال کسب آن هستیم به ما کمک میکند تا بعداً جایگاه شغلی بهتری با حقوق بالاتری پیدا کنیم.
در چنین حالاتی اگر از ما بپرسند: «خوبی؟» احتمالاً کمی مکث میکنیم، حتی شاید لبخندی بزنیم و بگوییم: «خوبم».
این خوب بودن از آن جایی نشأت میگیرد که تصویر زیبایی را در ذهنمان داریم که هر چند الان از ما فاصله دارد، اما میدانیم در مسیر رسیدن به آن هستیم.
بنابراین شاید بتوانیم بگوییم وقتی حال خوبی داریم که میدانیم هدفی در زندگیمان داریم که به کارهایمان معنا و جهت میبخشد و در مسیر رسیدن به آن هدف گام برمیداریم. با این دیدگاه، ممکن است گهگاهی احساس خوبی نداشته باشیم اما حالمان خوب باشد.
از این رو وقتی راجع به «حال خوب» صحبت میکنیم، به احساسمان در لحظه اشاره نمیکنیم بلکه راجع به نگرشی که نسبت به زندگیمان در بلندمدت داریم اظهارنظر میکنیم.
پیامد احساس خوب، «خوشی» است که در لحظه رخ میدهد و گذراست، اما حال خوب «رضایت از زندگی» را برایمان به ارمغان میآورد که پایدار است. این به آن معنی نیست که نباید در زندگی «خوش» بود یا احساسات خوب داشت، بلکه به این اشاره دارد که زندگی فقط در خوش بودن و احساس خوب داشتن خلاصه نمیشود. دکتر آرش نراقی در یادداشت زیر به زیبایی تفاوت بین دو مفهوم «خوشی» و «رضایت» را تبیین کردهاند:
«خوشی» حالی است که زود می آید و زود می رود. «رضایت» مقامی است که دیر میآید و دیرمیپاید.
«خوشی» دست میدهد، یعنی عاطفه ای انفعالی است. «رضایت» را اما باید به دست آورد، یعنی بودنی فعالانه است.
انسان خوش، لزوماً از خودش و زندگی اش راضی نیست. می خندد، اما تهِ خنده اش طعم گَس ملال و افسردگی است. «خوشی» اندوه را میزداید، اما ملال و افسردگی را نه.
«رضایت» اما گاه ته رنگ اندوه دارد. انسان راضی همیشه شاد نیست، اما ملول و افسرده هم نیست.
«خوشی» واکنش عاطفی ماست نسبت به حضور «لذّت».
«رضایت» اما نوع بودن ماست در حضور «معنا». «لذّت» های زندگی خوشی میآورد، «معنا»ی زندگی رضایت. از بدیهای روزگار ما این است که بیشترمان از رضایت به خوشی بسنده کردهایم.
سخنان دکتر نراقی به نکته مهمی اشاره دارد و آن این است که «رضایت را باید به دست آورد» یا به بیان دیگر «حال خوب را باید ساخت». در ادامه به چند مورد که میتوانند منبعی برای ساختن حال خوب باشند اشاره میکنیم:
هیچ چیز بیش از این نمیتواند به ما انرژی بدهد که بدانیم برای رسیدن به چه هدفی صبح از خواب بیدار میشویم، به سر کار یا دانشگاه میرویم و فعالیتهای روزانهمان را انجام میدهیم.
شاید ما نتوانیم همه مسائل دنیا را حل کنیم اما میتوانیم برای خودمان هدفهایی را در زندگی قرار بدهیم که هم به کارهایمان معنا و جهت میدهند و هم به اولویتبندی مسائل زندگی کمک میکنند.
با داشتن هدفهایی که متعلق به ما هستند و متناسب با توانمندیها و ویژگیهای شخصیتی ما انتخاب شدهاند، میتوانیم فعالیتهایمان را هم به طور مؤثرتری برنامهریزی کنیم و حال خوبی داشته باشیم.
برای تعیین اهدافی که با فردیت ما همخوانی دارد، باید زمانی را به خودشناسی اختصاص داده باشیم.
بخش مهمی از حال خوب ما را کاری که انجام میدهیم میسازد. پژوهشگران حوزه روانشناسی کار معتقدند برای این که یک فرد از شغل خود رضایت داشته باشد و آن را ادامه بدهد، سه عامل درآمد، آزادی عمل و معنا تعیینکننده هستند. هنگامی که یک یا چند تا از این عوامل شرایط مناسبی نداشته باشند ما از شغل خود رضایت نخواهیم داشت و همین امر بر حال ما نیز تأثیر منفی خواهد گذاشت.
البته ممکن است موقتاً برای دستیابی به تجربه کاری یا پیدا کردن یک موقعیت شغلی بهتر مدتی به انجام دادن کاری بپردازیم که چندان به علاقه نداریم اما باید توجه داشته باشیم ادامه طولانیمدت این وضعیت به حالخرابی ما دامن خواهد زد.
از طرفی باید توجه داشت کارکرد شغل در ایجاد حال خوب برای مردان و زنان متفاوت است. مردان بخش مهمی از هویتشان را از شغلشان میگیرند و با توجه به نقشهای اجتماعی که در طول تاریخ پذیرفتهاند ضروری است که شغلی داشته باشند که به آنها استقلال مالی بدهد، اما این ضرورت در مورد زنان وجود ندارد. به بیان دیگر، زنان نقشهای اجتماعی دیگری غیر از جایگاه شغلی دارند که میتواند حال خوب را برایشان ایجاد کند.
اریک برن پایهگذار مکتب روانشناسی تحلیل رفتار متقابل معتقد بود یکی از گرسنگیهای اساسی انسان، گرسنگی نوازش است. به بیان دیگر همه ما به افراد دیگری نیاز داریم تا به طور جسمی و کلامی ما را مورد نوازش قرار دهند و به ما محبت کنند.
در دوران کودکی و نوجوانی بخش مهمی از نوازشها را از پدر و مادر و اعضای خانواده دریافت میکنیم و وقتی به سن بزرگسالی میرسیم و مستقل میشویم و ازدواج میکنیم بیشتر این نوازشها را از همسر و فرزندانمان دریافت خواهیم کرد.
در هر صورت و در هر سنی که باشیم، نیاز ما به داشتن روابط عاطفی سالم و پایدار و دوست داشته شدن از سوی دیگران از بین نخواهد رفت. یک رابطه عاطفی سالم و مطمئن به ما کمک میکند، تصویر مثبتتر و خوشایندتری از خودمان داشته باشیم و حال بهتری را تجربه کنیم.
بخش مهمی از رشد شخصیت ما در کنار گروههایی که به آنها احساس تعلق میکنیم شکل میگیرد. در زندگی مواقع بسیاری پیش میآید که نیاز داریم حرفهایمان را با کسی مطرح کنیم یا چیزهایی را به صورت دستهجمعی تجربه کنیم و اینجاست که اهمیت داشتن دوستان خوب مشخص میشود.
در افرادی که برونگرا هستند و نیاز به ارتباط گرفتن مداوم با دیگران دارند این نیاز پررنگتر است و نداشتن یک شبکه حمایتی از دوستان ممکن است منجر به افت عملکرد این افراد در محیط کار یا حتی افسردگیشان شود.
ما به دلیل سرشت اجتماعیای که داریم محتاج این هستیم تا احساسات خوب و بدمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم و داشتن یک گروه از دوستان قابل اعتماد و همدل این نیاز را برطرف میکند و کمک میکند بخشی از حال خوبمان را شکل بدهیم.
همه ما به زمانی نیاز داریم تا فارغ از دغدغههای کاری و خانوادگی، به تفریح بپردازیم و آسوده باشیم. این تفریح برای هر کس ممکن است متفاوت باشد.
مثلاً یک شخص باید این نیاز را از طریق یک سفر برطرف کند، دیگری با خانه ماندن و کتاب خواندن و شخصی دیگر با انجام یک فعالیت هیجانانگیز مانند کوهنوردی. تفریح مناسب در زمان مناسب میتواند کمک کند ما انگیزه و انرژی لازم برای شغلمان را دوباره به دست آوریم.
شاید برای ما انسانها چیزی آرامشبخش از این نباشد که قدرتی مافوق همه قدرتها وجود دارد که میتوانیم در لحظات سخت زندگی با او صحبت کنیم و از او کمک بگیریم.
زمانهایی که با پروردگار ارتباط میگیریم و به عبادت میپردازیم، فرصتهایی برای تعمق بیشتر راجع به زندگی و اندیشیدن به معنای حضورمان در این جهان است.
در این اوقات است که میتوانیم از روزمرگیهای زندگی فراتر برویم و به چیزی عمیقتر و ارزشمندتر دست پیدا کنیم که یک منبع قوی برای ایجاد حال خوب در زندگی است.
بدیهی است ما به تنهایی نمیتوانیم جواب همه سؤالات را پیدا کنیم. مواقع زیادی در زندگی پیش میآید که نیاز به کمک گرفتن از فردی باتجربهتر و متخصصتر داریم.
مثلاً موقعی که میخواهیم رشته تحصیلی یا شغلیمان را انتخاب کنیم، زمانی که قصد داریم فردی را به عنوان شریک زندگیمان انتخاب کنیم، وقتی بر سر دوراهی ماندن در یک رابطه یا بیرون آمدن از آن هستیم و …
فردی که به او مراجعه میکنیم ممکن است یک مشاور، روانشناس، مربی یا یکی از آشنایانمان باشد که در آن موضوع خاص نسبت به ما دانش و تجربه بالاتری دارد. مشورت با افراد باصلاحیت به ما کمک میکند بتوانیم ارزیابی درستتری از موقعیتی که در آن قرار گرفتهایم داشته باشیم و مسیر آینده را بهتر شکل بدهیم.
کسی که خود را بینیاز از هر گونه مشورت یا راهنمایی میبیند در خطر این است که برای مدت طولانی یک مسیر بیسرانجام و اشتباه را طی کند.
همانطور که با هم دیدیم حال خوب چیزی متفاوت از احساسی است که در لحظه آن را تجربه میکنیم. حال خوب فرآیندی است که در طول زمان رخ میدهد و بیش از آن که «داشتنی» باشد، «ساختنی» است.
همچنین برخی از عوامل سازنده حال خوب را با هم مرور کردیم و دیدیم که حال خوب از منابع مختلفی مثل داشتن اهداف شخصی، شغل، روابط عاطفی، دوستان و … ایجاد میشود. بنابراین اگر میخواهیم حال خوبی داشته باشیم، بهتر است این منابع را ایجاد یا تقویت کنیم.