مشغول کد زدن یه زبان کدنویسی بودم که اطلاعات زیادی در موردش نداشتم.
به همین دلیل از سایتهای آموزشی رایگان که میشناختم استفاده کردم. قسمت کوچیکی از یک کد که میشد در زمان یک ربع نوشت. تست گرفت، اشکالش رو رفع کرد و ازش با اطمینان استفاده کرد حدودا در مدت ۴ساعت نوشتم!
مقدمه خیلی کوتاهی گفتم تا اصل حرفم رو بزنم.
به نظرم دو مدل یادگیری داریم، که این دو مدل یادگیری در مورد یه بیستتاسی ساله به طرز عجیب و شدیدی صادقه.
مدل اول “یادگیری سخت” و مدل دوم “یادگیری آسون”.
مدل یادگیری آسون رو اون دسته از آدما انجام میدن که وقتی میخوان چیزی رو یاد بگیرند (مثل یه تخصص) مدت زمانی رو برای گذروندن دورههای تخصصی و رفتن به کلاس سپری میکنند. بعد از تموم شدن اون دورهها و به اصطلاح فارغالتحصیل شدن از اون دوره از علمشون استفاده میکنن و در راستای تخصصشون کار انجام میدن.
مثلا کسی که میخواد یه سایت رو طراحی کنه کلاس آموزش طراحی وب میره، زبان برنامه نویسی تحت وب یاد میگیره.
بعد از اینکه از خودش مطمئن شد شروع میکنه به کسب درآمد از آموختههاش.
(البته میدونم که تبصرههای متنوعی میشه به عنوان موانع و شرایط موجود برای یک کسبوکار و فعالیت تجاری مطرح کرد. ولی حرفم به حاشیه کشیده میشه به خاطر همین از اونها چشم پوشی میکنم.)
اما دسته اول که دوم توضیح میدم، مدل یادگیری سخت هست.
حدود ۱۰ سالیه که طراحی وب میکنم، کارهای گرافیکی انجام میدم و یکسری فعالیتهای مرتبط دیگه هم دارم که البته جدید اضافه شدن. ولی تصور هر کسی از شخصی مثل من اینه که چشم بسته کدنویسی میکنم یا مثلا با فتوشاپ طرح میزنم! اما چیزی که خودم میدونم و میبینم اینه که خیلی عقبتر از سطح انتظارم هستم. اما چرا؟
من توی این ۱۰ سال فقط یک دوره آموزشی آکادمیک رو کامل گذروندم. اون هم دوره شبکه CCNA بود که در حال حاضر استفادهای برام نداره چون توی حوزه شبکه فعالیتی ندارم.
همونطور که متوجه شدید من تمام چیزی که یاد گرفتم رو به صورت خودآموز یاد گرفتم.
سر هیچ کلاسی نرفتم و تنها با آزمون و خطا و خوندن مقاله آموزش دیدم.
بدون توجه به تبصرههای موجود و حالتهای مختلف، مدل یادگیری سخت هم میتونه همینطور باشه. یعنی شخص بعضا بدون کمک گرفتن از اشخاص متخصص و صرفا با آزمایش و خطا و کسب تجربه شخصی میخواد یک چیزی رو یاد بگیره و در موردش اطلاعات کسب کنه.
بدون شک یک سری با روش اول و یک سری با روش دوم موافق هستن و هر کسی متناسب با روحیات و شخصیت خودش یک راه رو انتخاب میکنه.
حتما یک سری هم هستن که میگن جفتش خوبه! مشخصه که نمیشه گفت کدوم مدل یادگیری بهتره و باید کدوم روش رو انجام داد. ولی مهمترین چیزی که وجود داره اینه که بتونیم تشخیص بدیم کدوم راه، در چه بازه زمانی، چه مدت زمانی رو از ما میگیره تا دانش و اطلاعات ما رو افزایش بده.
اما نکته اینه که یادگرفته باشیم و بتونیم تحلیل کنیم که چه موقعی باید از نصیحت استفاده کرد. چه موقعی نباید به نصایح توجه کرد. چه موقعی باید کلاس آموزشی رفت و چه موقعی بدون کلاس هم میشه یاد گرفت.
مسلما بازه بیستتاسی سالگی بهترین زمان برای کسب تجربه و آزمایش و خطا هست و روی دهههای بعدی هم تاثیر میگذاره.
اما کدوم یکی از بیستتاسی سالهها موفقتر خواهد بود؟
فردی که بدون توجه به دیگران مسیر خودش رو میره. یا اون فردی که به موازات تجربیات خودش نیم نگاهی هم به تجربیات دیگران داره و هر از گاهی هم از شکستها و تجربیات زخمخوردههای فرا بیستتاسیساله بهره میبره!؟
تمام حرفی که زدم میتونه یادآور سوالی باشه که بیستتاسی و محمد نجفی برای ما تکرار میکنن و اون اینه: