ما قبلا به بهانههای مختلف درباره رؤیا و رؤیا پردازی حرف زدهایم که میتوانید از اینجا و اینجا بخوانید. یک دورهمی آنلاین هم به بهانه روز جهانی داشتیم. امروز میخواهیم یکی از سخنرانیهای تد را با شما به اشتراک بگذاریم که درباره بر باد دادن رؤیاهاست!
همه ما میخواهیم چیزی را اختراع کنیم که اساسا موفقیت آمیز باشد، شرکت موفقی راه اندازی کنیم، کتابی بنویسیم که بهترین فروش سال را داشته باشد. و در عین حال تعداد بسیار کمی از ما در واقع اینها را انجام میدهیم.
کارآفرین برزیلی بل پیزو در یکی از سخنانیهای تد پنج اسطورهی ساده انگارانهای را مطرح میکند که با وجود آنها، پروژه رؤیایتان هرگز به ثمر نمیرسند.
احتمالا شما هم مثالهایی از این دست شنیدهاید که: یک برنامه نویس کامپوتری برنامهای را نوشت و آن را خیلی سریع به قیمت بالایی فروخت.
این داستان شاید به نظر واقعی بیاید، اما این همه داستان نیست. اگر بروید و بیشتر تحقیق کنید، متوجه میشوید که آن فرد قبل از آن ۳۰ برنامه دیگر هم نوشته و در آن موضوع فوق لیسانس یا دکترا گرفته و بیست سال روی این موضوع کار کرده است.
پیوسته مردم میخواهند که به ما کمک کنند. همه این افراد: خانواده، دوستان، همکاران، همه دارای نظراتی در مورد اینکه تو چه راهی را انتخاب کنی هستند: ” بگذار بهت بگم، از این راه برو.”
اما هر زمان که وارد راهی شوی، باز هم راه دیگری هست که تو باید آن را انتخاب کنی. و تو باید خودت تصمیم بگیری.
دیگران پاسخ کاملی برای زندگی تو ندارند. و تو باید خودت تصمیم بگیری. مسیرها بینهایت هستند و سرت به دیوار خواهد خورد، و این بخشی از این روند هست.
پیوسته میبینیم که مردم میگویند، “بله، من این ایده خوب را داشتم، اما هیچ سرمایه گذاری دیدی برای سرمایهگذاری بر روی آن را نداشت”. آه، من این محصول عالی را ساختم، اما بازارخیلی بد هست، و فروش خیلی خوب نیست.” یا، “من نمیتوانم استعدادهای خوب را پیدا کنم؛ تیم من خیلی پائینتر از انتظارند.”
اگر رؤیایی داشته باشی، این وظیفه توست که اینها به وقوع بپیوندند. بله، شاید پیدا کردن استعدادها مشکل باشد. بله، شاید بازار بد باشد.
اما اگر هیچ کسی روی ایده تو سرمایه گذاری نکرد، اگر کسی محصول تو را نخرید، مسلماً، اشتباه از توست. تو نیاز داری که به رؤیاهایت برگردی. کسی تاکنون به تنهایی به اهدافش نرسیده است. اما اگر تو نتوانستی که به آنها برسی، این تقصیر توست نه شخص دیگری. مسئول رؤیاهای خودت باش.
یکبار یک آگهی را دیدم، که دوستان زیادی در آن بودند، آنها قصد داشتند از کوهی بالا بروند، کوه بسیار بلندی، و کار بسیار سختی بود. میتوانستی ببینی که آنها عرق میریزند و بسیار سخت بود. آنها بالا میرفتند و عاقبت به بالای کوه رسیدند. البته، تصمیم گرفتند که جشن بگیرند.
من هم میخواهم جشن بگیرم، پس، “بله، ما اینکار را کردیم، ما بالا رفتیم!” دو ثانیه بعد، یکی به دیگری نگاه کرده و می گوید، “بسیار خوب، بگذارید برویم پائین.”
سفر تو ساده است و با گامهای تو ساخته میشود. برخی از گامهایت ممکن است درست باشند. گاهی هم لغزش داری. اگر درست بود، جشن بگیر، زیرا برخی از مردم زمان زیادی را برای جشن گرفتن منتظر ماندند. و اگر لغزشی داشتی، جهتت را عوض کن و از آن چیزی بیاموز.
اگر هر گامی تبدیل به چیزی برای یادگرفتن یا جشن گرفتن شود، مطمئنا از سفر لذت خواهی برد.