در این نوشته که برگرفته از یکی از مقالههای بیزینس اینسایدر است در مورد موضوعاتی شبیه به اینکه “مفهوم زندگی چیست” یا “میخواهیم در زندگی به چه چیزهایی برسیم” صحبتی نشده، بعضی از این سؤالات _که هیچکدام هم پاسخ راحت یا دقیقی ندارند_ کلید تفکرات دوران جوانی هستند. این سؤالات کمک خواهند کرد تا ایدهی واضحی دربارهی انواع شغلها، رابطهها و آرزوهایتان در زندگی پیدا کنیم. در ادامه یازده سوال مطرح کردهایم که از شما هم میخواهیم دقایقی به این سوالات فکر کنید و پاسخشان را در دفتر یادداشت روزانه خود بنویسید. یا اگر پاسخی برای این سوالها نداشتید، بهانهای باشد تا در طول روزهای آینده به این سوالات مهم فکر کنید.
در این دوره از زندگیتان احتمالا پذیرفتهاید که دهههایی را با موفقیت پشت سر گذاشتهاید، امیدوارم که این طور باشد، اما باز هم دلیل نمیشود رشد فردی را به تعویق بیندازید. همین امروز تغییرات اساسی را انجام دهید. به قول یکی از کاربران وبسایت کورا(quara) “اگر از زندگی الانتان راضی نیستید باید کار مهمی انجام دهید و آن ارزیابی مدیریت زمانتان است”
هیچ قطعیتی در زندگی وجود ندارد و ممکن است هیچ فردایی وجود نداشته باشد. پس همان قدر که تنظیم اهداف بلند مدت و برنامهریزی برای آینده اهمیت دارد، به همان اندازه شما نیاز دارید که از زندگی لذت ببرید.
این همان سؤال “چه کاری را فقط من میتوانم انجام بدهم” است اما به روش پیچیده و در ادبیات برزگسالان. در تجارت همیشه حرفهای زیادی راجع به “ارزش شخصی“مطرح است. این که شما چه چیزهایی را پیشنهاد میدهید و این پیشنهاد برای شرکت چقدر ارزش و اعتبار به همراه میآورد. این سوال شبیه سوالی است که یکی از کاربران سایت مطرح کرده است : “کاری هست که من به راحتی انجام دهم در حالیکه برای بقیه سخت باشد؟ ” به محض اینکه شما ارزش شخصی یا مهارتتان را کشف کنید میتوانید روی متخصص شدن در آن زمینه کار کنید.
سه یا چهار درگاه خبری که در زمینهی تخصصی ارزش شخصی شماست داشته باشید و حتما وقت بگذارید که هر روز آنها را بخوانید. شروع کنید در صفحات اجتماعی خود مقالاتی را به اشتراک بگذارید و بعد از آن هم وبلاگر یا نویسندهی مقالاتی در رابطه با موضوع خود شوید. به مرور زمان آدمهای بیشتری شما را به عنوان متخصص در رشتهی خودتان خواهند شناخت.
به کسی که بیشتر از همه میخواهید از او تقلید کنید فکر کنید. چه کسی است؟ حالا بگویید ببینم چه چیزی از داستان زندگی آنها یا شخصیتشان هست که شمارا سمت آنها میکشد؟ هر کلمهای که به ذهنتان میرسد را بنویسید. شخصی که شما بسیار دوست دارید شبیهش شوید خیلی چیزها را دربارهی کسی که امیدوارید در آینده شوید به شما میگوید.
این سؤال گونهی دیگریست از سؤال: هدف شما چیست؟ شما احتمالا پاسخ آسانی برای آن نخواهید داشت اما قطعا هدفی دارید و هرچه زودتر آنرا پیدا کنید زودتر میتوانید تمام انرژی خود را برای انجامش بکار گیرید.
وقتی شما در بیست تا سی سالگی هستید، منحنی یادگیریتان باید بسیار بالا باشد. هر روز بسیار یاد بگیرید. حتما در دفتر خاطرات روزانهتان هرچه که هر روز یاد گرفتهاید را بنویسید.
این عادت روزانه، کار بسیار خوبی است که میتوان بر آن مداومت کرد. حتی وقتیکه به سی سالگی یا بالاتر رسیدید هدفتان باید یادگرفتن روزانهی چیز جدید باشد، و اینگونه نگاه شما به دنیا همواره در حال تغییر است.
فکر نکنید دوستان و خانوادتان میدانند شما چه حسی دارید. به آنها اجازه دهید بدانند حواستان بهشان هست. نکتهی مهمی است که مطالعات دانشگاه هاروارد نشان میدهد رابطههای صمیمی کلید شادی و طول عمر است.
این سؤالی است که واقعا زندگی مرا بهبود بخشید. همهی ما مفهوم موفقیت را برای خود عجولانه و بدون فکر تعریف کردهایم: قدرت، شهرت، پول. اما موفقیت به این ها محدود نمیشود. موفقیت میتواند داشتن آرامش روان یا بودن در محیطی که باعث رشد استعدادهایتان میشود معنی شود. شما باید برای خودتان موفقیت را تعریف کنید. انجام این کار موقع تصمیم گیریها میتواند راهنمای شما باشد.
به منبع الهام نیاز دارید؟ ببینید افراد موفقی شبیه ریچارد برانسون یا آریانا هافینگتون موفقیت را چگونه تعریف میکنند.
خیلی از مردم معتقدند“اوضاع بهتر میشود”. شرایط بهتر نمیشود اگر شما هیچکاری برای تغییرش نکنید. اگر الان موقعیت خوبی دارید که فبها! ادامه دهید. اگر در موقعیت بدی هستید جهت کشتی را عوض کنید. شما تنها ناخدای کشتی هستید.
جیم ران میگوید:
اگر جایی که ایستادهاید را نمیپسندید
تغییرش دهید
شما درخت نیستید!
این سوال روش هوشمندانهای است برای کنترل این موضوع که آیا شما هنوز درست بر سر ارزشهای اساسیتان ایستادهاید یا خیر. نکتهی قابل توجه اینکه:کودکیتان هیچ ابایی از آرزوهای بزرگ کردن نداشت. هیچ دقت نمیکرد که چیزی غیر قابل دسترس یا غیر واقعی است یا نه. شما چطور؟ سطح آرزوهایتان را پایین آوردهاید؟
این جملات شبیه چیزی است که – که خیلی به تجارت وارد است- میگوید : قبل از اینکه شغلتان را عوض کنید، به یاد بیاورید در کودکی چه کاری را دوست داشتید برای تفریح انجام دهید.
حتی اگر جوابتان “میخواهم رمان نویس شوم” یا “میخواهم موسس شرکت شوم” باشد، همین جواب کمی مسیر اهدافتان را روشن میکند. سپس میتوانید شروع کنید سؤالهای دنباله دار بپرسید مثل: امروز به اندازهی کافی در راستای دستیابی به آنچه که آرزویش را دارم تلاش کردم؟
اصلیترین چیز که شمارا از جلو رفتن باز میدارد چیست و چه کسی میتواند به شما کمک کند تا این زنجیر را پاره کنید؟ شاید ترس کلی از شکست باشد یا شاید چیز خاصتری باشد و به راحتی قابل حل باشد مثل اینکه ندانیم چطور نامهای جامع بنویسیم. هرچه که باشد، مشخص کردن مسئله شما را یک قدم به حل کردن آن نزدیک میکند.
این متن با مشارکت فاطمه سلیمانی تنظیم شده است.