اولین رویداد روبهراه مهر ماه سال ۹۶ برگزار شد.
سارا بانکی، استادیار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف اولین سخنران این رویداد بودند که در ادامه این مطلب متن سخنرانی ایشان را با عنوان «به کجا چنین شتابان؟» منتشر کردهایم.
علاوه بر متن پیاده شده، فایل ویدئویی و پادکست صوتی این سخنرانی در کانال آپارات و کانال شنوتو بیستتاسی منتشر شده که میتوانید این فایلها را هم دانلود کنید یا به صورت آنلاین ببینید و بشنوید.
سلام
امیدوارم خوب باشید و به استناد این برنامه رو به راه. برای اینکه زمان بندی رو بتونم رعایت کنم یه چیزایی رو مجبورم سریع بگم و انشالله که بتونم به موقع تموم کنم. یه نکته کوچیک اولش بگم.
اینکه من سخنران اول هستم یه اتفاق خوبه برای شما. برای اینکه خیالتون راحت خواهد بود که بعد این سخنرانها خیلی بهتر خواهند بود. بد رو اول رد کنید بعد بقییه جذابتر و جالبترند.
اینم باز لطف بقییه دوستان بود که جازه دادن من اول باشم. من سه تا محدودیت زیر هفت سال توی خونه دارم که باید خودمو برسونم بهشون، در نتیجه لطف دادن اجازه دادن زودتر صحبت کنم و متاسفانه تا آخر برنامه هم به همین دلیل نمیتونم باشم.
یه مختصری از خودم بگم و تو این مختصری که از خودم میخوام بگم یه ذره در مورد این « به کجا چنین شتابان؟» براتون بگم.
من ورودی مهندسی صنایع شریف هستم ولی بعد از دو سال ازدواج کردم و به خاطر پذیرش همسرم رفتم کانادا. لیسانس، فوقلیسانس و دکتری رو اونجا خوندم.
خدا خیرشون بده، اطلاعاتشون کافی نبود. من رفتم از اول لیسانس رو شروع کردم. در نتیجه دو سال عمرم احساس کردم پرید این وسط.
من وقتی خب نگاه میکردم میدیدم همه دوستانم لیسانس گرفتن من تازه سال دومم، همه دوستانم فوق لیسانس گرفتن من تازه لیسانس گرفتم. و این بالاخره شاید مسابقهای که من داشتم با دیگرانی که باید هم اندازه من میبودن و جلوتر از من بودن.
تا مدتها زندگی من، زندگی روحی روانی من به هم ریز بود به خاطر اینکه احساس میکردم که عقبم و نرسیدم به برنامههام.
بعد از اینکه دکتری رو شروع کردم احساس کردم حالا که چی؟ منم میخواستم به دکتری برسم، رسیدم.
حالا چه فرقی میکنه، دو سال دیرتر، دو سال زودتر.
مهم نیست. مهم اینه که سنگ رو رد کنید ادامه بدید. خیلی خودتون رو تو یه مسابقه فرضی با دیگرانی نندازید که هی احساس کنید عقبید، نمیرسید، نشد.
احساس کنید که اون نقطه نهاییتون وقتی جلو چشمتونه باشه بالاخره میرسید. میگن که دیر و زود داره سوخت سوز نداره. از زندگیتون لذت ببرید.
احساس میکنم من در بازهای که داشتم لیسانس میخوندم یا حتی فوق لیسانس میخوندم، لذت نبردم، روبهراه نبودم. با اینکه شاید دوستان منم میگفتن داره کانادا درس میخونه ما ایران موندیم.
خب یعنی اونها هم روبهراه نبودن. چون احساس میکردن من یه جایی هستم که اونها نیستن.
این مقایسه، این مسابقه اجازه نمیده که ما بتونیم لذت ببریم از مراحل زندگیمون. نمیدونم اگه اون موقع میدونستم اگه برم دوسالم میپره قبول میکردم برم یا نه. ولی الان که تو مسیرش افتادم احساس میکنم که اتفاقی هم نیفتاد.
در طول این مسیری که میرفتم. خب من سال سوم که پروپوزال تزم رو دفاع کردم دخترم به دنیا اومد. یه سه ماه قبل از اینکه پسرم بیاد تزم رو دفاع کردم.
و سال گذشته هم یه دختر دیگهم به دنیا اومده. این خلاصه سه تا محدودیت من تو خونهاند. و الان احساس میکنم که حالا شاید یه خورده دیرتر بچهدار شدم.
برای اینکه یه ذره دیرتر درسم. ولی خب الان خوبه همه چیز. اتفاقی نیفتاده. و خوشحالم که اون موقع در یک بازهای به این نتیجه رسیدم که کوتاه نیام از اهدافم.
و اگر میخوام ادامه بدم این من رو دلسرد نکنه. این یه توصیه کلی بود برای به کجا چنین شتابان برای کسانی که میخوان کاری رو راه بندازن یا بیزنس خودشون رو بزنن عنوانش خیلی توصیه جذابی نباشه.
بالاخره همه تو مسیر زندگیشون یه سری مانع دارن که نمیتونن خلاصه همون لحظه برش دارند.
یه تیکه دیگه که چون اکثر مخاطبین خانم هستن میخواستم راجع بهش صحبت کنم. بالاخره ما خانومها هی نقشامون بیشتر میشه، آقایون هم نقشهاشون بیشتر میشه طبیعتا، اما یه سری نقشها دوخته شده به ما هست و یه سری نقشها دوخته شده به آقایون نیست خیلی. این رو حواستون باشه که وقتی نقشهاتون زیاد میشه، انتظاراتتون از خودتون واقعبینانه باشه.
اینم یکی از اون چالشهاییه که من هنوز با خودم دارم. هنوز که هنوزه وقتی در خلوت خودم میشینم فکر میکنم میگم که ای وای من چرا اینجوریه اوضام. مثال میزنم براتون: شما اگر دانشجوی صرف هستید خب وظیفهتون درس خوندنه.
وقتی دانشجویید و مستقل هستید باید کار خونه هم انجام بدید. دانشجو هستید و متاهل هستید یه مسئولیتهای دیگهای دارید.
حالا دانشجو هستید، متاهل هستید، سر کار میرید، طبیعتا روز شما بیشتر تقسیم میشه، فقط به درس و شخصی نمیگذره. این رو لحاظ کنید. وقتی دارید رشد میکنید طبیعتا در کنار رشد حرفهایتون، رشد شخصی هم دارید و رشد شخصیتون هم داره اتفاق میفته و اونجا خیلی مهمه که با خودتون صادق باشید که من میخوام چی باشم و میخوام به کجا برسم؟
من دوستانی دارم که خیلی موفقند. اساتید موفقی هستند در دانشگاههای به نام آمریکا و تصمیمشون رو گرفتند که فعلا نمیخواند بچهدار بشند برای اینکه اعتقاد دارند این مسیری که دارند میرند بچه جلوش یه ترمز خیلی گندهست، ولی نمیخوان این ترمز رو بزنند و به نظرم با خودشون کنار اومدن، و امیدوارم در خلوت خودشون دچار این عذاب نشند که چرا دوستان من بچه دارند و من ندارم.
در خلوت خودشون بگند که من این تصمیم رو گرفتم که زندگیم یک مسیره باشه چند شاخه نشه. ولی اگه تصمیم گرفتید چند شاخه بشه بدونید که سخته که بتونید در همه چی صد درصد ظاهر بشید.
اینکه صددرصد دانشجو باشید در کنارش صد درصد مادر باشید و در کنارش صد درصد شاغل باشید یه کم سخته. اینکه اینجا ایستادم یعنی سر کلاس نیستم. اینی که اینجا ایستادم یعنی پیش بچههام نیستم. همه اینها هزینه داره. یعنی وقتی شما تصمیم میگیری مسیری رو بری. یا وقتی من کنار بچههام هستم یعنی من مقاله چاپ نمیکنم.
من مثل همکارای آقام نمیتونم از ۷ صبح تا ۷ شب بیرون باشم. برای اینکه باید یه جای دیگهای مسئولیت دیگهای رو پر کنم.
باید این رو بپذیرم و در تلاشم و هر چندوقت یک بار سعی میکنم
وقت شخصی خودمون هست، وقتی برای خانواده هست. وقت حرفهایمون هست. احتمالا وقتی برای زندگی اجتماعیمون مثل دوستان و خانواده و اینها هم هست. همه اینها روسر جمع بزنید ۲۴ ساعت بشه دیگه. حالا اگه مسئولیتها بیشتر بشه این تیکهها کوچکتر میشه.
و این تیکه کوچیکتر شدنها ممکنه شما رو دچار عذاب وجدان ممکنه بکنه. یه وقتاییی ممکنه احساس کنید که_ مثال میزنم_ چرا اون دوست من، یا اون همکار من اون اندازه وقت برای فلان چیز داره من ندارم. چون شما این تیکهها رو کوچیکتر کردین. برای اینکه تیکههات بیشتره.
این رو حواسمون باشه چون واقعا انرژی میگیره. من نمیدونم چند نفر شما این تجربه رو دارید ولی این عذاب وجدان واقعا از نظر ذهنی از شما انرژی میگیره. چه عذاب وجدان از نظر کار که من دارم کم انرژی میگذارم برای کارم. چه عذاب وجدان در حوزه زندگی شخصیتون که باز من دارم کم میگذارم.
اگه با اون مدل بریم جلو این عذاب وجدان رو نمیتونیم حلش کنیم._ ولی اگه ته تهش با خودمون کنار اومدیم که چرا دارم این کار رو میکنم. اونوقت خیلی راحتتر هر وقت که درگیر این سوال یا عذاب وجدان شدیم میتونیم با خودمون کنار بیایم که من یه هدفی داشتم، به یه دلایل منطقی به اون هدف رسیدم و برای همین پذیرفتم که این مسیر رو اینطوری برم جلو.
و طبیعتا شما هر زمان بیاد برگردید این هدفتون رو چک کنید ببینید هنوز هم اون هدف براتون مقدس؟ هنوز هم ارزشمنده و هنوز هم به همونجا میخواهید برسید؟
یا اینکه شرایط زندگیتون یا درک شما از اون هدف بنا به شرایط جامعه عوض شده. به همین دلیل فکر میکنید که بیاد تغییر بدید مسیرتون رو یا هدفتون رو. در نتیجه این هم نکته دومی بود که میخواستم خدمتتون بگم. تیکه آخر که باز تجربه شخصی من هست. من وقتی برگشتم ایران با همسرم شرکتی زدیم و من شدم معاون منابع انسانی اون شرکت.
و این حالا یه تجربه کار آکادمیک هست و یه تجربه کار در صنعت هست و حالا یه زندگی شخصی. این تجارب برای من خیلی متفاوت بوده و نمیدونم اگر حق انتخاب داشتم یا اگر برگردم، دوباره این مسیر رو برم یا نرم.
من میگم چون حالا توی دو سه تا فضای کاری متفاوت از هم بودم و خب اون بخواد به دلیل سابقه یا کاری که تو اون شرکت داریم میکنیم از اون فضای حالا کاری که شاید یه سری افراد تحصیلکرده دور هم جمعاند وارد فضاهای کاری که افرادی که حالا توی مثلا کارخونهها دارند کار میکنند با اونها هم تعامل دارم در نتیجه اون فضاهای کاری رو هم به نوعی تجربه کردم.
فشار کاری، مدل آدمها، انتظاراتی که از آدم هست. همه اینها با هم فرق میکنه و هر کسی هم یه روحیاتی داره خیلی باز میگم دنبال اون نسخه نباشید که هر کی هر کاری کرد ما دنبالش بدوییم و همون کار رو بکنیم. یه ذره قبل از اینکه، نمیدونم توصیه منه.
من خودم شرکتی که خودم از صفر بزنم نداشتم دوستانی که زدند خب بهتر میتونند راهنمایی کنند ولی توصیهام اینه قبل از اینکه سرمایه گذاری کنید و شرکتی بزنید وارد فضای کسب و کاری بشید اون کار رو اول بسنجید که اون فضا به مذاق شما جور در میاد یا نمیاد یا اگه جور در نمیاد و همچنان علافهمندید که این کار رو انجام بدید خودتون رو محکم و آماده کنید برای اون فضا. چون اول کار که آدم وارد میشه خیلی آدم ضربهپذیر و آسیب پذیره و اگر ندونه که با چی قراره روبهرو بشه سخت میتونه که باز روبهراه بمونه.
حالا متاسفانه آقایون خیلی کمتر هستن در این جمع. ولی این رو میخواستم بگم که اگه یه جامعهای خانومهاش قراره وارد بازار کار بشند، آقایونش هم باید وارد خونهها بشند. غیر از این نمیشه که جلو برند.
اگر که قراره دو نفر شاغل باشند، دو نفر بیرون شاغلند تو خونه هم با هم شاغلند. اون تفکیکی که قبلا سنتی داشتیم، اون نقشهایی که گفتم دوخته شده به خانومها و به آقایون دوخته نشده. این نقشها رو آقایون باید به خودشون بدوزند وگرنه نمیشه انتظار داشته باشیم که نصف نیروی کاری ما وارد جامعه بشه و نصف نیروی کاری ما ۸ صبح تا ۴ بعد از ظهر کار کنه بعد دیگه هیچ کاری نکنه. ولی اون نصفه دیگه از ۸ صبح تا مثلا ۱۲ شب کار کنه.
همراه زندگیتون خیلی مهمه که باشه و بپذیره که اگه شما قراره از نقشهای سنیتی زنانه خارج بشید اونها هم از نقشهای سنتی مردانه خارج بشند. من خیلی دیگه صحبتی ندارم. باز هم تشکر میکنم از همتون و انشالله که روز خوبی داشته باشید.
فایل صوتی این سخنرانی که با همکاری دوستان خوب ما در شنوتو، ضبط شده میتوانید از اینجا بشنوید: