«میدونی وقتی داشتم نگاش میکردم که چقدر راحت داره میخنده، حرصم میگرفت. انگار تو خونهشون نشسته بود و داشت یه فیلم کمدی تماشا میکرد. اصلاً عین خیالشم نبود که اگه نمیتونستیم پروژه رو به موقع برسونیم، کل قرارداد رو هواست». پرسیدم: «بعدش چی شد؟» مکثی کرد و گفت: «البته بعدش دیگه نخندید، یه کم فکر کرد و چند تا راهکار داد. الانم داریم همونا رو اجرا میکنیم. خدا رو شکر تا آخر هفته کار جمع میشه». پرسیدم: «بنظرت اگه جای اون بودی چیکار میکردی؟». نفس عمیقی کشید و به صندلیش تکیه داد و گفت: «نمیدونم ولی قطعاً نمیتونستم مثل اون باشم. اینجور موقعها انقدر استرس میگیرم که قفل میشم. اصلاً یجورایی از زنده بودن خودم پشیمون میشم. حالم خراب میشه که چرا توی یه همچین موقعیتی قرار گرفتم». پرسیدم: «توی موقعیتهای دیگه چطور؟ منظورم موقعیتهایی هست که مثل این استرسزا نیست. توی موقعیتهای روزمره زندگی راجع به خودت چی فکر میکنی؟». در حالی که با خودکارش بازی میکرد و نگاهش به کاغذ یادداشتهای روی میز بود، با صدایی که غمی در آن نهفته بود پاسخ داد: «میدونم میخوای به چی برسی. خودمم خیلی وقته اینو میدونم. میخوای بگی مشکل کار از عزت نفس هست و از این حرفا. اما چیکار کنم از وقتی یادم میاد همیشه احساس میکردم یه جای کارم میلنگه. انگار یه چیزی کامل نیست. آخه هیچوقت اوضاع اونقدر روبراه نیست که خیالت تخت باشه. همش باید حواست باشه که یه اتفاقی نیفته که همه چی رو خراب کنه. خودمم خیلی دلم میخواد اینجوری نباشم، یعنی بتونم کیف دنیا رو بکنم، یه موقعهایی بیخیال باشم. عین خسرو شکیبایی توی فیلم هامون داد بزنم این زندگی حق منه، سهم منه، مال منه». لبخندی زد و از لبخندش هردویمان خندیدیم. با خنده گفت: «حالا تو که این همه سرت توی این کتاباست بگو از کجا شروع کنم؟». گفتم: «سؤال خوبیه. بیا هر دو با هم شروع کنیم».
ماجرایی که روایت شد برای بسیاری از ما آشناست. وقتی احساس میکنیم همواره یک جای کارمان میلنگد، برای مواجهه با مسائل زندگی کافی نیستیم، خودمان را قبول نداریم و نمیتوانیم بپذیریم که لذت بردن از زندگی حق ماست، در واقع از مشکل کمبود عزت نفس رنج میبریم. اما این عزت نفس که گاه و بیگاه نام آن را در کتابها و مجلات و محیطهای مجازی میشنویم دقیقاً چیست؟
از حدود شصت سال پیش روانشناسانی که در حوزه رشد انسان به مطالعه و تحقیق میپرداختند، متوجه شدند یکی از عواملی که در رشد شخصیت و سلامت روانی انسان نقش مهمی دارد، عزت نفس (Self-esteem) است. عزت نفس را به شیوههای مختلفی تعریف کردهاند، اما یک تعریف ساده از عزت نفس که توسط ناتانیل براندن روانشناس آمریکایی ارائه شده به این صورت است: «عزت نفس یعنی من چقدر خودم را قبول دارم و معتقدم برای مواجهه با مسائل زندگی توانمند هستم و این حق را دارم که از زندگی لذت ببرم و از مواهب آن بهرهمند شوم» [۱]. اغلب مفهوم عزت نفس با اعتماد بنفس (Self-Confidence) اشتباه گرفته میشود. اعتماد بنفس یعنی من چقدر خودم را در انجام دادن یک کار خاص توانمند میدانم. مثلاً من ممکن است فردی باشم که در اجرای استندآپ کمدی دارای اعتماد بنفس باشم و این توانایی را در خودم ببینم که دیگران را بخندانم. هر چند این دو مفهوم با یکدیگر متفاوت هستند، اما میتوان گفت اعتماد بنفس خود از عزت نفس ریشه میگیرد.
احتمالاً سؤالی که پس از آشنایی با مفهوم عزت نفس در ذهن بسیاری از ما شکل گرفته این است که «آیا عزت نفس امری اکتسابی است یا ذاتی؟» به بیان دیگر آیا عزت نفس یک ویژگی است که میتوان آن را آموخت و در خود پرورش داد یا یک کیفیت روانی است که از ابتدا در همه ما وجود داشته و شدت و ضعف آن در هر یک از افراد متفاوت است؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید به دوران کودکی و نوجوانیمان برگردیم، جایی که پایههای عزت نفس ما در آنجا ریخته شده است.
در کودکی ما همچون یک دستگاه ضبط صوت مشغول ضبط پیامهایی بودیم که از محیط اطراف و به ویژه از والدینمان دریافت میکردیم. والدین کودک برای محافظت از او در مقابل خاطرات، پیامهایی را به او منتقل میکنند، مثلاً «این غذا را نخور»، «تنهایی به خیابان نرو»، «زود بخواب» و … این پیامها شکلدهنده بخش مهمی از هویت کودک و تصویری است که او از خودش دارد و آن را خودانگاره (Self-image) مینامند. اریک برن روانشناس سوئیسی و پایهگذار مکتب روانشناسی تحلیل رفتار متقابل معتقد بود پیامهای والدی که عمدتاً در بخش ناخودآگاه ذهن کودک ضبط میشود، بعدها وضعیت کلی او در زندگی و مبنایی برای تصمیمات اساسیاش را شکل میدهد [۲]. اگر والدین یا اطرافیان بیش از اندازه پیامهایی با این مضامین به کودک منتقل کنند که «دنیا جای خطرناکی است»، «نمیتوان با مسائل زندگی به تنهایی مواجه شد»، «تو به اندازه کافی توانمند نیستی»، «تو دارای نقص هستی» و …، این باورهای مخرب در ذهن ناخودآگاه کودک شکل میگیرد که «به اندازه کافی خوب نیست»، «به تنهایی از پس مسائل زندگی برنخواهد آمد»، «نمیتوان از زندگی لذت برد» و همین باورها منشاء عزت نفس پایین فرد در بزرگسالی است.
دوران نوجوانی نیز نقش مهمی در شکلگیری عزت نفس در ما دارد. وقتی به دوران نوجوانیمان فکر میکنیم احتمالاً خاطرات تلخ و شیرینی در ذهنمان تداعی میشود. این دوران برای بسیاری از ما پر از تجربه تنشهای مختلف با خانواده، دوستان، محیط جامعه و از همه مهمتر با خودمان بود. از یک طرف کم کم میفهمیدیم که دیگر کودک نیستیم و از طرف دیگر گستردهتر شدن دایره آزادیها و توانمندیهایمان با آمیزهای از ترس و شادی همراه بود. در این دوران تصویری که از خودمان داشتیم به تدریج واضحتر میشد و طبیعتاً به دلیل تغییرات فیزیولوژیکی که در حال پشت سر گذاشتن آنها بودیم، نارضایتیهایی نیز راجع به خودمان داشتیم. در نوجوانی انتقادات و نارضایتیهای که راجع به خودمان داریم پررنگتر از کودکی است. منشاء این انتقادات و نارضایتیها چیزی است که آن را منتقد سرزنشگر درونی مینامند. منتقد سرزنشگر درونی همان صدایی است که در درونمان زمزمه میکند: «فکر کردی کی هستی؟»، «چه چیزی باعث شد فکر کنی میتوانی از عهده این کار برآیی؟»، «این بار هم افتضاح به بار آوردی» و… . این منتقد آسیبرسان از درون به ما حمله میکند و ما را مورد قضاوت قرار میدهد. هر فرد یک منتقد درونی دارد، اما صدای این منتقد درونی در افرادی که عزت نفس پایینی دارند بلندتر و خطرناکتر است [۳].
ادامه دارد…
مراجع:
[۱] روانشناسی عزت نفس، ناتانیل براندن، مترجم: مهدی قراچه داغی، نشر نخستین.
[۲] تحلیل رفتار متقابل: روشهای نوین در روانشناسی تجربی، یان استوارت و ون جونز، مترجم: بهمن دادگستر، نشر دایره.
[۳] رشد و افزایش عزت نفس، ماتیو مک کی و پاتریک فانینگ، مترجم: مهرناز شهرآرای، نشر آسیم.
2 دیدگاه ها
سلام ..من میخوام بیشتر بدانم وبفهمم در باره عتماد به نفس لطفا کانال تلگرامی وجود داره بتونم راحتتر دسرسی داشته باشم…؟؟؟
اسلام ظاهری عزیز
پیشنهاد میکنیم نوشته “عزت نفس و تفاوت آن با اعتماد به نفس و استرس اجتماعی” محمدرضا شعبانعلی را بخوانید
https://goo.gl/cQBdGP
همینطور “مجموعه درسهای شناخت و بهبود عزت نفس در متمم”
https://goo.gl/A3mJKC