در قسمت قبل به معرفی ضرورت و مفهوم خودشناسی پرداختیم. در این قسمت و در ادامه مطالب قبلی، ابزارها و منابعی که حوزههای دانشی مختلف در زمینه خودشناسی برایمان قابل استفاده هستند را معرفی میکنیم.
علاوه بر آشنایی با ساختار و کارکرد ذهن و شخصیت، آشنایی با فرآیندهای شناختی ذهن نیز به ما کمک میکند خودمان را بیشتر و بهتر بشناسیم. پیشگامان مکتب روانشناسی شناختی مانند آرون تی بک، دیوید برنز و آلبرت الیس معتقد بودند، بخش اعظمی از رفتارهای خودتخریبگرانه و روانرنجورانه انسان ناشی از خطاهای شناختی (Cognitive biases) اوست.
این خطاهای شناختی باعث میشوند ما مسائل زندگی را به گونهای تحریف شده و دور از واقعیت درک کنیم. در نتیجه وقتی فرد بتواند به کمک یک راهنما (مثلاً یک رواندرمانگر شناختی – رفتاری) به این خطاهای شناختی آگاه شود و باورهای نادرست خود را بشناسد، کمتر دست به رفتارهای خودتخریبگرانه خواهد زد و چالشهای زندگی روزمره برایش قابل تحملتر خواهد بود.
مثلاً فردی که یکبار با نانوای محل دعوایش شده ممکن است دچار این خطای شناختی شود که همه نانواها بداخلاق هستند (خطای تعمیم)، پس از مراجعه به نانوایی گریزان است یا سعی میکند نان را از نانوایی تهیه نکند. یا مردی ممکن است چون یک بار درخواست ازدواجش از سوی خانمی رد شده است دچار این باور نادرست شود که من آدم دوست نداشتنی و بیارزشی هستم و هیچگاه نمیتوانم ازدواج کنم.
شاخههای جدیدتر روانشناسی مانند روانشناسی مثبتنگر نیز ابزارها و روشهای مناسبی را برای خودشناسی فراهم کردهاند. مارتین سلیگمن که او را پایهگذار روانشناسی مثبتنگر میدانند معتقد بود به جای تمرکز بر رفتارهای نابهنجار افراد باید تمرکز اصلی را بر کمک به افراد برای رشد هیجانهای مثبتشان به منظور افزایش سطح رضایتمندی از زندگی قرار داد. روانشناسی مثبتنگر این پیام را میدهد که هیجانهای مثبت ارزش پرورش یافتن را دارند اما نه تنها به صورت یک هدف نهایی، بلکه به صورت روشی برای رسیدن به رشد و شکوفایی روانشناختی.
بر اساس همین رویکرد و تفکر، ابزارهایی مانند استعدادیاب کلیفتون (Clifton Strengths finder) ایجاد شده است که به شناسایی توانمندیها و نقاط قوت افراد میپردازد. در مدل کشف توانمندیها فرض بر این است که به جای تمرکز بر نقاط ضعف افراد باید بر نقاط قوت آنها تمرکز نمود و آنها را پرورش داد.
علاوه بر روانشناسی، فلسفه نیز حرفهای کاربردی و جذابی در حوزه خودشناسی برایمان دارد. آشنایی با روشهای فلسفی مانند روش استدلالی، استقرایی و دیالکتیک و آراء و نظریات فلاسفه بزرگ به ما کمک خواهد کرد به پرسشها و چالشهای ذهنی که گاه و بیگاه با آنها مواجه میشویم پاسخ مؤثرتری بدهیم. درست است که بسیاری از ما فرصت و امکان آن را نداریم که به اندازه فردی که رشته تحصیلی و حرفهایاش فلسفه است، فلسفه بخوانیم و بدانیم اما میتوانیم به اندازه ظرف خودمان از این اقیانوس عظیم که در دسترسمان است برداریم.
خوشبختانه کتب بسیار خوبی در این زمینه موجود است که فلسفه را به زبان ساده و قابل فهم برای عموم بیان کردهاند و میتوانیم مطالعاتمان را از آنها شروع کنیم.
هر چند خودشناسی سفری بیپایان است که طیف وسیعی از منابع، ابزارها، روشها و دانشها را در برمیگیرد و شاید نتوان برای آن چارچوب و مسیر واحدی مشخص نمود اما چند کار مفید هست که به ما کمک میکند چارچوب و مسیر مؤثرتری در زمینه خودشناسی برای خودمان طراحی کنیم.
از مسائل زندگی سرسری و سطحی عبور نکنیم.
به این فکر کنیم که در موقعیتهای مختلف زندگی چه چیزی میتوانیم راجع به خودمان یاد بگیریم.
خودشناسی عموماً در ابتدای کار حال خراب را در پی دارد، زیرا در طی مسیر خودشناسی طبیعی است که با ویژگیهای شخصیتی ناپسند و رفتارهای مخربمان آشنا میشویم، بعضاً خاطرات ناخوشایندی را به یاد میآوریم و هیجانات منفی نظیر ترس، خشم و نفرت را تجربه میکنیم.
اما بعد از مدتی و شناخت بیشتر خودمان، آن میزان حالخرابی اولیه را تجربه نخواهیم کرد.
در مواقعی شناخت ما از خودمان موجب میشود احساس کنیم لازم است چیزی را در وجود خودمان تغییر بدهیم، زیرا در بسیاری از مواقع متوجه میشویم تغییر دیگران و شرایط بیرونی، ناممکن یا دشوار است.
شرکت در کلاس و دوره آموزشی نیز خوب است اما همه دانش مورد نیاز در زمینه خودشناسی را نمیتوان از این طریق تأمین کرد. گاهی کلاس و دوره صرفاً سرنخی را در اختیارمان میگذارد و ما بقیه مسیر را باید از طریق مطالعه شخصی طی کنیم. گاهی که با کمبود وقت برای مطالعه مواجه هستیم، لازم است با حذف و کم کردن کارهای غیرضروی دیگر، این زمان را ایجاد کنیم.
کمک گرفتن از یک رواندرمانگر، مشاور یا مربی باعث میشود به بیراهه نرویم و در مسیر باقی بمانیم. در این زمینه شاید نیاز باشد چند باری دست به آزمون و خطا بزنیم تا بفهمیم چه کسی صلاحیت و توانایی کمک کردن به ما را دارد.
یعنی به دنبال شناخت محض نباشیم، بلکه در مواقع لازم دست به اقدام متناسب هم بزنیم. ضمن این که به جای بررسی صرف آراء و عقاید مختلف، در پی آن باشیم تا فایده دانش کسب شده را برای بهبود زندگی خودمان پیدا کنیم.
بسیار محتمل است که در میان انبوه مکاتب فکری، اسیر مکاتبی شویم که نه اخلاقی هستند و نه سودمند.
در پایان چند کتاب مفید که مطالعه آنها میتواند نقطه آغازی برای خودشناسی باشد، معرفی میکنیم:
۱) چراغ آگاهیت را روشن نگه دار (مجموعه چهارجلدی)، پیمان آزاد، انتشارات ذهنآویز، ۱۳۸۹.
۲) حرفهایی برای امروزیها، محمدرضا سرگلزایی، انتشارات بهارسبز، ۱۳۹۲.
۳) ابزار رشد فردی، جیمز جی مزینا، ترجمه نشمیل مشتاق، انتشارات فراروان، ۱۳۸۸.
۴) یونگشناسی کاربردی، رابین رابرتسون، ترجمه ساره سرگلزایی، انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی، ۱۳۹۴.
۵) هنر شناخت مردم، پل تایگر و باربارا بارون تایگر، ترجمه محمد گذرآبادی، انتشارات هرمس، ۱۳۹۳.
۶) زندگی عاقلانه، آلبرت الیس و رابرت هارپر، ترجمه مهرداد فیروزبخت، انتشارات رشد، ۱۳۹۳.
۷) ماندن در وضعیت آخر، امی هریس و تامس هریس، ترجمه اسماعیل فصیح، انتشارات دایره، ۱۳۹۲.
۸) پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است: درآمدی بر فلسفه، دنیل کلاک و ریموند مارتین، ترجمه حمیده بحرینی، انتشارات هرمس، ۱۳۹۵.
۹) تسلیبخشیهای فلسفه، آلن دو باتن، ترجمه عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۴.
۱۰) حکمت بالغانه زیستن، آذردخت مفیدی، انتشارات قطره، ۱۳۹۳.