دهه بیست تا سی سالگی مشخص کنندهی دوران مهمی از زندگی است که ما در مسیر رو به جلو شناخت خود قدم برمیداریم. وقتی وارد دهه سیساگی میشویم نکتههای بسیاری وجود دارند که آرزو میکنیم کاش میتوانستیم در ۲۵ سالگیمان و در آن دوران مهم به خودمان گوشزد کنیم. ۸ مورد از این نکات را در ادامه مرور میکنیم:
علاقه شدید، هیجان بسیار زیادی است که ما فقط زمانی آن را تجربه میکنیم که عمیقا مشتاق چیزی شویم که همیشه دغدغه آن را داشتهایم. اشتیاقهای ما به مثابه نیروهای خلاق و پیش برنده در پشت رفتارهایمان است. اگر ایده آل گرایانه بنگریم، هرکاری که برای زندگی انجام میدهیم باید به خوبی با علایقمان همراستا باشد. هرچند بعضی وقتها این علایق تحت تاثیر عناوین شغلی که ما به آنها ارزش دادهایم، کمتر مطرح میشود. ما به عنوان دستیار، رئیس، بازاریاب خدماتی یا مدیر معرفی میشویم نه به عنوان فردی خلاق، یادگیرنده، آرامشدهنده، هنرمند، شاعر، مخترع، محقق، عملگرا یا اندیشمند. بنابراین هرکسی در سی سالگیاش آرزو میکند به ۲۵ سالگی خود بگوید: علایقت باش و نه شغلت.
وقتی از بیان درخواستمان بترسیم، ترس مانع داشتن زندگی میشود که آرزویش را داشتهایم. این ترس زمانی رشد میکند که ما فکر میکنیم با نه گفتن ریسک میکنیم یا باید در ازای چیزی که میخواهیم، چیز دیگری را قربانی کنیم. بنابراین به جای اینکه خواستههایمان با رد شدن از بین بروند یا با تقلیل یافتن لکه دار شوند، خیالمان راحتتر است دنبالهشان را نگیریم. هنوز هم بسیاری از سیسالهها تاسف میخورند به خاطر چیزهایی که اگر در ۲۵ سالگیشان طلب کرده بودند، الان میتوانستند آنها را داشته باشند. مثل افزایش حقوق یا تغییر سمت شغلی یا رابطه با کسی که عاشقش بودند ، یا درخواست حمایت از یک اقدام تجاری خلاقانه، اما هیچوقت پیش نرفتند.
وقتی به سن جوانی میرسیم، برای چیزهایی که نشان دهندهی درجهای از موفقیت و کمال در زندگی باشد، تلاشمان را آغاز میکنیم. مانند: ماشین خوب، خانهی راحت، لباسهای شیک و شغلی با درآمد بالا. هر روزه ما در معرض انواع پیامهای تلویزیونی، آگهیهای کاغذی، آهنگ، خانواده و دوستانی هستیم که به ما میگویند موفق بودن به چه معناست. اما به مرور زمان ممکن است دیگر به این پیامهای جامع که کمک میکنند موفقیت را برای خود تعریف کنیم توجهی نکنیم و شاید روزی فرا برسد که به تمامی چیزهایی که دور خود جمع کردهایم نگاهی بیندازیم و درست همان موقع از خود بپرسیم : “من که هستم و چه میخواهم”. بسیاری از سی و چند سالهها آرزو دارند کاش میتوانستند از ۲۵ سالگی خود بخواهند به آن پیامهای جامعی که میتوانست برای پاسخ به پرسش هایشان مفید باشد گوش بدهند.
هریک از ما استعداد، مهارت و علایق منحصر به فردی دارد. وقتی بزرگتر میشویم بسیاری از کارهایی که دوست داریم انجام دهیم یا بررسی کنیم به خاطر زندگی و مسئولیتهای روزمره، به حاشیه رانده میشوند. وقتی دیگران از ما دربارهی علایق، کارهای خلاقانه یا عاداتمان سوال میکنند، احتمالا شانه بالا میاندازیم و میگوییم: “راستش از نوشتن خیلی لذت میبردم اما دیگر مثل سابق وقت نوشتن ندارم.” یا “من عاشق سفر بودم اما چندین سال است به سفر نرفتهام”. ۲۵ سالههای ما باید بدانند وقتی به استعداد، مهارت و علایقمان اجازه میدهیم قسمتی از گذشتهمان باشند، جنبههای وجودی را که متمایزمان میکنند از دست میدهیم.
عشق ورزیدن و مورد عشق ورزی قرار گرفتن، میتواند تجربهی متحول کنندهای باشد زیرا ارزش ویژه و نامأنوسی به زندگیمان میبخشد. عشق به همان اندازه که کلیشه به نظر میرسد، به همان اندازه میتواند روزهای بد را تحمل پذیر کند، اشک را به لبخند تبدیل کند و به بیهدفی ها هدف ببخشد. ما معمولا امیدواریم عشق را در رابطههایمان با طرف مقابل پیدا کنیم، با این امید که او بخش خالی زندگیمان را پر کند. هرچند که وقتی به دنبال عشق ابدی با آن یک نفر هستیم، ممکن است انواع دیگری از عشق که قدرت تغییر ما و زندگی مان را دارد، از دست بدهیم. عشق بیقید وشرط میتواند از طریق دوستیهای صمیمی طولانی یا افزایش رابطههای صمیمی و دوستانه با اعضای فامیل به وجود بیاید. خلاصه که عشق در اجتماع پیدا میشود. خواه در جمعهای معنوی، خواه جمع همسایگی، خواه هنری و خواه در جمع طرفداران یک کار خاص.
همهی ما این تجربه را داریم که به خاطر یک ایده جدید، خلاقیت کاری یا تصمیمی بسیار هیجانزده باشیم و آن وقت کسی که او را بسیار دوست داریم با سوالهای شک برانگیز بیرحمانه ما را مچاله کند! در این لحظهها گویی باد به بادبانهایمان ضربه میزند و هوا از بالونهایمان خالی میشود. بدین گونه تا مدتی برای دیدگاهمان هزینه میکنیم و پس از آن یک نفر نظرش را درباره انتخابمان، با ما به اشتراک میگذارد.
در این زمان ما از خود در این باره سوالهایی میپرسیم و یا دیگر برنامهمان را دنبال نمیکنیم. به هرحال، هرچند اشخاصی که دوستشان داریم فکر میکنند میدانند چه چیز برای ما خوب است، اگر همیشه به تفکراتشان اجازه دهیم نظر ما را تغییر دهند احتمالا لحظههای ناب زندگی را از دست خواهیم داد. ورژن ۲۵ سالهی ما باید بداند دنبال کردن رویاهایی که ما را به هیجان میآورد و به نوعی باد برای بادبانهای ما هستند، بسیار مهم است.
جملهی معروفی هست که میگوید:
People come into our lives for a reason, season or lifetime
مردم یا بخاطر یک دلیل خاص، یا برای چند ماه و یا مادام العمر وارد زندگیمان میشوند.
با این اوصاف، آیا میتوان تفاوت رابطههای چندماهه و مادامالعمر را برشمرد؟ بسیاری از ما به رابطههای دوستانه، صمیمی، خانوادگی یا کاری چسبیدهایم که ما را در گذشته نگه داشته و مانع رشد شخصیتی و کاری مان شدهاند. درواقع بعضی از رابطهها یک طرفه شروع میشوند رابطههایی که در آنها بسیار میدهیم و در عوض کم دریافت میکنیم. بعضی رابطهها هم با مشاجره همراهاند، مثلا طرف همیشه به ما انتقاد میکند، بابت دستاوردهایمان هیچ خوشحالی نشان نمیدهد یا تصمیماتمان را اشتباه میپندارد. بسیاری از سی و چند سالهها میخواهند به ۲۵ سالگیشان بگویند: اجازه بده رابطههای منقضی تمام شوند تا بتوانی روی رابطههای معنیدار و تلاشهای بیشتری تمرکز کنی.
اشتباه یک نفر، درس یک نفر دیگر است و وقتی ما از اشتباهاتمان درس گرفتیم به خود این اجازه را میدهیم که هویت واقعی خود را بشناسیم. هرچه بزرگتر میشویم باید تصمیمات بیشتری در زندگی بگیریم چون مسئولیتهای بیشتری را متقبل میشویم. بنابراین باید انتظار اشتباه را داشت چون نمیتوان نتیجهی تمام انتخابها را پیشبینی کرد. وقتی مرتکب اشتباهی میشویم بجای اینکه مدام خود را بخاطر اشتباهی که کردهایم سرزنش میکنیم، از خود بپرسیم در آینده چه کار متفاوتی میتوان انجام داد تا از چنین نتیجهی مشابهی جلوگیری شود.
این متن برگرفته شده از www.lifehack.org با مشارکت فاطمه سلیمانی تنظیم شده است.
2 دیدگاه ها
در بدو ورود به ۳۰ سالگی یکبار کارگاههای “بعد از سی سالگی” محمد نجفی را شرکت کردم، کمی فرصت پیدا کردم و از بحران ۳۰ سالگیام گفتم. حالا و در بدو ورود به ۳۱ سالگی به بهانه این مقاله دوست دارم اینجا چند موردی که تمایل داشتم به خودِ ۲۵ سالهام بگویم را بنویسم. این موارد بخشی از کتاب “پنج قطعه اصلی از پازل زندگی” هم هست.
بخوان، بنویس و غفلت نکن… تمام آنچه در ۲۵ سالگی باید میدانستم. جیم ران در این کتاب بینش را یکی از مهمترین عناصر تصمیمگیری معرفی میکند. بینشی که بر پایه تجربیات قبلی ما و آموختههای پیشین ما، سکان زندگی را در دست میگیرد. اگر این بینش به خوبی ساخته شود، همانند بادبان قایق است که حتی در باد مخالف هم میتواند ما را به جلو هدایت کند. حال اگر این بینش بر پایه اطلاعات غلط استوار باشد چه؟ در این صورت حتی با باد موافق هم پیشرفت نخواهیم کرد. یکی از اساسیترین ابزارها برای ساختن بینش، خواندن است. باید خواند، باید از موفقیت، از شادکامی، از شکست و تجربیات دیگران خواند. اینها عصاره خرد و بینش بزرگانی است که تنها با خواندن در رگ حیات وجود ما جاری میشوند. اگر نخوانیم تنها بر اساس فرضیات و دانش غلط به نتیجه غلط میرسیم بدون اینکه حتی بدانید چرا. بعد از خواندن نوبت نوشتن است. با زندگی ماشینی امروز، به سختی میتوانیم به غذایی که میخوریم فکر کرد چه برسد به رفتاری که از خود بروز میدهیم. تنها راهی که میتواند به درستی شما را بر اعمال خود واقف کند، نوشتن است. چرا نوشتن تا این حد مهم است؟ به یک دلیل ساده، در زمان نوشتن شما نمیتوانید به چیز دیگری فکر کنید… شما میتواند بخوانید در حالی که ذهن شما جای دیگری است ولی نمیتوانید بنویسید در حالی که ذهن شما جای دیگری باشد. این ویژگی نوشتن، میتواند باعث عمق بخشیدن به تجربه روزانه ما شود. اگر در مورد رفتار روزانه خود، برخورد خود با دیگران، تصمیمات خود و … بنویسید، آن زمان با تمام وجود در تجربیات خود شناور میشوید، با تمام جان اشتباهات و نقاط قوت و ضعف خود را لمس میکنید. آن زمان که مشغول نوشتن اهداف خود هستید اگر با تمام وجود به جزییات آن توجه کنید، بیشک اولین و اساسیترین قدم در رسیدن به آن را برداشتهاید. در آخر، غفلت… خطای غفلت… خطرناکترین تصمیم هر روز ما… هیچ کس یک شبِ موفق نمیشود، یک شبِ هم شکست نمیخورد. همه ما به تدریج به اینها دست مییابیم. فقط مشکل اینجا است که غفلتهای کوچک معمولا در دراز مدت اثر مخربتری نسب به هر تصمیمی ایجاد میکنند. غفلت در خواندن، غفلت در نوشتن، غفلت در زندگی شاد داشتن، غفلت از توجه به پیشرفت، غفلت از تدوین برنامه روزانه، غفلت از تغذیه سالم، غفلت از رفتار با دیگران… همه اینها شاید یک بار و دو بار باعث مرگ کسی نشوند ولی بی شک تکرار آنها به تدریج تنها یک نتیجه دارند، شکستِ تدریجی، بدون آنکه حتی دلیل آن را بدانیم.
منِ ۲۵ ساله… بخوان، بنویس، غافل نشو…
البته تمام این مواردی که گفتم را محمد نجفی به روشهای مختلف در کارگاههای متفاوت با بیان شیواتر عنوان کرده است، فقط خواستم یادآوری باشد برای خودم و سایر دوستانم.
سپاسگزاریم محمدمهدی همتآبادی عزیز
کامنت شما به عنوان مطلبی مسقل در وبسایت قرار گرفت
https://goo.gl/DstODR