ما در بیستسالگی و بیست و چند سالگی گمان میکنیم «شغل بعداً سر میرسد، ازدواج بعداً اتفاق میافتد، بچهها بعداً به دنیا میآیند، حتى مرگ بعداً به سراغمان میآید»…
دورهای که هر بزرگسالی برای رسیدن به بزرگسالی خود، بیشک آن را تجربه و سپری کرده است و هر کودکی احتمالاً روزی آن را تجربه خواهد کرد.
در شرایطی که بسیاری از ما تا سىسالگى کاری را شروع میکنیم، ازدواج میکنیم یا با شریک آینده زندگی خود آشنا میشویم , بیشترین تغییر شخصیت در قیاس با هر زمان دیگرى در زندگى طى دهه بیست سالگى اتفاق مىافتد، آنگاه جای شگفتی بسیار است که چرا ۲۰ تا ۳۰ سالگی را جدی نمیگیریم!
و این چنین است که چند سال مهم و کلیدی از زندگی بسیاری از ۲۰ تا ۳۰ سالهها مُفت-مُفت میگذرد و در نهایت ما با انبوهی از سیسالههایی مواجه میشویم که هنوز آماده ورود به جهان واقعی زندگی و کار نیستند و بدون حمایت و پول توجیبی پدر و تیمارداری مادر، چه بسا ظرف چند روز تلف شوند.
سی سالههایی که بسیاری از آنها واجد بسیاری از مهارتها نیستند: نه خلاقند، نه هدف دارند، نه حرف زدن و ارتباط برقرار کردن با دیگران را بلدند، نه مدیریت زمان و مدیریت استرس را یاد گرفتهاند، نه درکی از کار گروهی دارند، نه میدانند چه طور حساب و کتاب زندگیشان را نگه دارند و…
سی سالههایی که هیچ بینشی نسبت به زندگی امروز و فردای خود ندارند.
ما در بیستتاسی سالگی خواهیم کوشید به این سؤال فکر کنیم که «چرا بیست تا سی سالگی مهم است؟» و چه میتوان کرد تا این دوره مهم و کلیدی زندگی افراد، پربارتر و غنیتر از آن چیزی شود که میتوان تصور کرد.
مادر بیستتاسی نشست برگزار میکنیم و تجربه آدمهای مختلف رو میشنویم؛ کارگاه و سمینار برگزار میکنیم و چیزای به درد بخور یاد میگیریم، محتوا تولید میکنیم، کتاب میخونیم و فیلم میبینیم و موسیقی گوش میدیم، سفر میریم و گفتوگو میکنیم و تمرین و بازی میکنیم و هزار تا کار دیگه، تا هم لذت امروز رو تجربه کنیم و هم به فردای بهتری برای خودمون امیدوارتر باشیم.
لینک شبکههای اجتماعی بیستتاسی:
1 دیدگاه
کمی بیشتر از 20 کمی کمتر از 30 همنجا مهمتر میشوی