سخنرانی خانم سیده فاطمه مقیمی در روبه‌راه پاییز(بخش اول)

زندگی شاید آن لبخندی‌ست، که دریغش کردیم
۱۱ بهمن ۱۳۹۶
سخنرانی خانم سیده فاطمه مقیمی در روبه‌راه پاییز (بخش دوم)
۱۶ بهمن ۱۳۹۶

سخنرانی خانم سیده فاطمه مقیمی در روبه‌راه پاییز(بخش اول)

 سیده فاطمه مقیمی، مدیرعامل شرکت حمل و نقل بین المللی سدیدبار دیگر سخنران رویداد روبه‌راه بودند که پاییز ۹۶ در تهران برگزار شد. در ادامه این مطلب، متن سخنرانی ایشان را با عنوان «  اول شروع کنید! » منتشر کرده‌ایم.

علاوه بر متن پیاده شده، فایل ویدئویی و پادکست صوتی این سخنرانی در کانال آپارات و کانال شنوتو بیست‌تاسی منتشر شده که می‌توانید این فایل‌ها را هم دانلود کنید یا به صورت آنلاین ببینید و بشنوید.

خیلی متاسفم از اینکه نتونستم از اول جلسه در خدمتتون باشم. مهمترین عاملش هم این بود که هم بیشتر با شما باشم، هم بتونم فضایی که هر کدوم از دوستان من ایجاد کرده بودند رو هم در اون فضا قرار بگیرم. هم روش صحبت کردن و نحوه سوال و جواب‌هایی که اتفاق می‌افته رو هم در جریان باشم. وقتی هم که دوستان من روی صندلی نشسته بودند و صحبت می‌کردند راجع به پاسخ‌هایی که درباره پرسش‌هایی که شما مطرح کرده بودید خیلی دلم می‌خواست روی برخی مواردش اظهار نظر کنم. ولی خب نمی‌شد.

من فکر می‌کنم یه دو سه ساعتی هست که اینجا نشستید. نه؟ حالا می‌تونم خواهش کنم هر کدومتون که دوست دارید، نه به اجبار، جاتون رو با بغل دستی‌تون عوض کنید.( خب خیلی ممنون)

برخی از دوستان رو دیدم که انقدر گرم و نرم نشستند سر جاشون که به خودشون اجازه ندادند بلند شند. نمی‌دونم بچه‌های اینور چرا این کار رو کردند.

چرا خواستم جاتون رو عوض بکنید؟

نگاه کنید، ما وقتی می‌آییم اینجا حرف بزنیم، یا دوستان من که اومدند و صحبت کردند با یک نگاه کلی داریم حرف می‌زنیم، میایم می‌گیم که این افراد کیا هستند. کسانی هستند که یک کار خاص انجام دادند.

امروز اینهایی که کار خاص انجام می‌دند بهشون می‌گیم کارآفرین. به یک عبارتی می‌گیم اینها یک تحولی رو در فضای مجموعه کاریشون یا محیط اجتماعی‌شون انجام دادند.

وقتی که می‌گیم کسی کارآفرینه اولین حرکتی که اتفاق می‌افته چیه؟ تغییر ایجاد می‌کنه. از یک حالتی به حالت دیگر تغییر رو به وجود میاره. یعنی حاضره از یک سری از شرایطش بگذره. وقتی من بهتون می‌گم که حاضرید جاتون رو عوض بکنید، اونهایی که تمایل دارند یعنی حاضر به تغییر هستید. یعنی آماده این هستید که از یک حالت سکون به یک متغییر شدن برسید. یعنی حاضرید از یک جای گرم و نرم و لم داده خودتون بلند شید، به یک حالت دیگر برسید.

خیلی وقت‌ها توی سمینارها که ما نگاه می‌کنیم یا توی همایش‌ها، اتفاق اینجوریه که طرف نشسته، ساعت‌ها هم نشسته، اصلا با ما نیست، فقط در اونجاست، یعنی فیزیکی حضور داره. تو شرایط دنیای امروز هم اگر ما می‌خواهیم یک تفاوت ایجاد بکنیم اولین قدم این هستش که از خودمون شروع بکنیم.

از خود شروع کرد، گذشت کردن، ایثارکردن، همه این‌ها رو تو فرهنگمون داریم، اما از خودمون شروع کردن تو پذیرش تغییر هست. سوال کردید خانم پارسی دوست عزیز من هم جواب دادن: ” گفتند که بترسم؟ از چی بترسم؟”

 

 

توی فلسفه کارآفرینی ما ریسک‌پذیری رو داریم. من قرار نیست اگر کارآفرینم یا اگر ریسک‌پذیرم، بیام ریسک‌هایی بکنم که به قیمت جانم تموم بشه. به قیمت از دست دادن مالم تموم بشه. اما حاضرم ریسکی رو بکنم که یحتمل این خطر رو داشته باشه. پس میام بررسی بکنم. راهم رو اول می‌شناسم، بعد انتخاب می‌کنم و میرم.

برای همین ریسک ریسک زندگی نیست. ریسک برای بهتر شدن هست. پس با تامل میریم جلو.

دنیای امروز ما  و شرایطی که می‌بینید اصلا اینجوری نیست که کار وجود نداره. مشکلات زیاده، ناامیدی‌ها در جوانان زیاد شده. پول  و سرمایه اولیه ندارم. شما همه‌تون سرمایه‌اید. یادتون نره. شما تفکر دارید. باز به این نت‌هایی که می‌رسیم( من داشتم مرور می‌کردم تلگرام رو) دیدم که باز از دوستان دیگر سوال شده و جواب دادن به اینکه چطوری شروع کردید، یا چطوری سرمایه‌گذاری کردید؟ یا ریسک‌پذیری‌تون چی بوده؟ یا چه خطراتی رو خریدید برای خودتون؟ یا نگران نبودید وارد این کار شدید؟ یا شرایطی رو تصور می‌کنید که خیلی بدتر از شرایطیه که ما شروع کردیم.

اصلا اینجور نیست. اصلا شرایط شما سخت‌تر از شرایط ما نیست که فکر کنید ما راحت‌تر کار رو شروع کردیم و امروز سخت‌تره. اون روز شروع متقاضی کسب‌وکارها کمتر بود و الان بیشتره. زمانی که من، درست سال اول انقلاب من کارم رو شروع کردم. من رشته‌ام مهندسی عمران بود. خارج از ایران هم درس خوندم مثل خانم پارسی، فرانسه بودید خانم پارسی؟( خاطراتم هنوز درست)

من انگلیس درس خوندم، اومدم ایران. برحسب یک اتفاق خوشایند، وارد یک شرکت حمل و نقل شدم. کارمند شدم. استخدام شدم. خانم سکنی اینجا هست؟ (دنبال یه کسی می‌گشتم توی دانشجو‌ها)

من بر حسب یک اتفاق خوشایند وارد یک مجموعه حمل و نقل شدم، به دلیل اینکه در رشته عمران خودم یا راه  و ساختمان زمان خودمون کار برای من نبود.

اومدم از یک حرفه دیگر یا تخصص دیگر خودم استفاده کردم که زبان انگلیسی بود. رفتم جایی کار ترجمه بکنم. آیا شماها تو هر رشته‌ای که تحصیل می‌کنید حتما تصور می‌کنید( خوبه که تو همون رشته کار پیدا کنید) ولی فکر می‌کنید اگر پیدا نکردید دنیا به آخر رسیده؟ بله؟ متاسفم براتون. متاسفم که این افکار رو دارید.

من هر کاری رو که امروز شروع کنم. من اگه اینجا دربون هم باشم مطمئن باشید بهترین دربون دانشگاه‌ها خواهم شد. [تشویق حضار]

اینجوری فکر کنید. تصمیم بگیرید. باز دوستان من تو سالن به شما گفتن. من همیشه معتقدم دو تا پاتون رو روی یک کاشی نگذارید، اگر کاشی رو از زیر پاتون بکشند با سر می‌خورید زمین. همیشه آلترنتیوهای مختلف رو برای خودتون داشته باشید.

من هم مثل خانم مفاخری آرزوی پزشکی داشتم، منم آرزو داشتم جراح بشم. من یه بار راجع بهش با شما حرف زدم، یادتون میاد چندسال پیش؟

دلم می‌خواست جراح قلب یا جراح مغز بشم. خیلی دوست داشتم. پدرم مهندسی رو دوست داشت منم نه تا رشته رو، اون موقع مجاز بودیم ده تا رشته می‌زدیم، رشته‌ی منم تجربی بود تازه.

نه تا رو زدم پزشکی، یکی رو زدم فنی. همون یکی رو هم قبول شدم. دو سال هم تو ایران خوندم، بعد از ایران رفتم خارج تحصیل کردم. هیچ وقت هم دوست نداشتم رشته‌ام رو. اصلا از رشته مهندسی اون هم راه  و ساختمان متنفر بودم. ولی دقیقا رفتم اون رو خوندم.

ولی فکر نکردم که دنیا به آخر رسیده. بعد هم که اومدم اصلا تو رشته‌م نتونستم کار کنم. علی‌رغم اینکه تحصیل که کرده بودم دلم می‌خواست تخصصی هم توش پیدا کنم به صورت اجرایی.

گفتم میرم مترجم می‌شم. شدم. انقدر مترجم خوبی شدم که در عرض شش ماه تونستم تمام اسناد اون شرکت رو در سطح بین‌المللی بخونم. دوره کنم، یاد بگیرم، علاقه‌مند بشم. اگه من امشب برم خونه‌م و این کار رو کنم، که حتما هم این کار رو می‌کنم. آشپزی کنم، وقتی میرم تو خونه عاشق آشپزی‌ام. هر کاری که می‌خواهید بکنید اول عاشقش بشید.

غیر ممکنه آدم کاری رو دوست نداشته باشه و بتونه توش موفق باشه. به اجبار نمی‌شه کاری رو کرد دوست داشته باشید. تاثیر گذاری خودتون رو هرکاری اون کار من رو دنبال خودش نمی‌کشه، من اون کار رو اسیر خودم می‌کنم. [تشویق حضار]

اینا شعار نیست، اینا تجربه‌س. من سی و شش ساله که دارم کار می‌کنم و تو این سی و شش سال هر روز علاقه‌مندتر به کارهایی هستم که انجام میدم.

طیف کارهام هم خیلی گسترده‌ست. اونجا علاقه‌مند شدم تو کار حمل و نقل وارد شدم، ظرف شش ماه، مدیر قسمت کامیون‌داری یک شرکت حمل و نقل بین‌المللی شدم.

ادامه دادم. باز کار کردنم و کسب تجربه کردنم و در کنار این قضیه، در همون تاریخ، در همون فاصله زمانی هم ازدواج کردم. پس کار کردن ما مانع از تشکیل خانواده‌مون نیست. هر موقع در مورد زنان می‌خواهند صحبت بکنند میگن نه، زن مسئولیتش مادر شدنه، زن مسئولیتش همسر شدنه، زن مسئولیتش این هست به خانواده برسه.

ما کجا گفتیم که اومدیم کار کردیم خانواده‌مون رو می‌گذاریم کنار؟ ما اصلا رسالت اولیه‌مون تعهد به خانواده‌ست. اصلا حمایت اولیه ما گرفتن اطمینان و اعتماد از خانوده‌ست. اون چیزی که الان زنان کارآفرین یا زنان متولی اجرایی در بخش‌های خصوصی رو من می‌تونم بگم موفق کرده یک دلیل اصلیش همینه: نعهد. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.

اگر من در خونه خودم مادر خوبی نباشم. همسر خوبی نباشم. قطعا نمی‌تونم در جامعه زن موفقی باشم. قطعا نمی‌تونم فرصت‌ها رو بشناسم. ما امروز تعریف کارآفرینی رو داریم، ما می‌گیم شکارچی. کارآفرین شکارچیه. یعنی چی؟ یعنی فرصت‌ها رو پیدا می‌کنه. و در بهترین فرصت‌ها ازش استفاده می‌کنه. به بهترین شرایط ازش بهره‌برداری می‌کنه.

بهره‌برداری، بهره‌برداری مالی فقط نیست. بهره‌برداری از اجتماعیه که داره درش کار می‌کنه و حتما منافعش هم به خودش بر می‌گرده. هرکسی یک جوری از این منابع بهره‌برداری میکنه و ارضاء می‌شه.

کار رو در شرکت حمل و نقل ادامه دادم. عملا دو سال دیگه‌ش شدم مدیر داخلی این شرکت حمل و نقل. انقدر علاقه‌مند بودم که همسرم من رو تشویق کرد چرا خودت نمیری شرکت حمل و نقل بزنی؟

متن ادامه این سخنرانی را اینجا بخوانید

لینک دانلود این سخنرانی در شنوتو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *