چرا دانشگاه رفتن به درد می‌خورد؟

اگر ۲۴ ساله هستی
۲۳ شهریور ۱۳۹۵
عزت نفس چیست و چرا مهم است؟ (بخش دوم)
۶ مهر ۱۳۹۵

چرا دانشگاه رفتن به درد می‌خورد؟

محمد نجفی

این یادداشت را در آستانه مهرماه 1395 و در دومین سال فعالیت «بیست‌تاسی»، در استقبال از بازگشایی مدارس و دانشگاه‌ها می‌نویسم تا به این پرسش بپردازم که «چرا دانشگاه رفتن به درد می‌خورد؟».

سال‌هاست که سعی کرده‌ام این پرسش را در هر جمعی و کارگاهی و سمیناری مطرح کنم که «دانشگاه به چه دردی می‌خورد؟» و در ادامه در پاسخ، بر کارکرد اصلی سیستم آموزشی تأکید کرده‌ام که همانا «آماده کردن یکایک افراد برای مواجهه با آینده هنوز نامعلوم» و «گسترش مرزهای دانش» است و نه صرفاً ایجاد تورم مدرک در جامعه ایران.

در واقع به نظر می‌رسد این روزها کارکرد اصلی دانشگاه‌ها، بیشتر چاپ مدرک و به تعویق انداختن بحران است؛ بحران‌هایی چون سربازی، بی‌کاری، ازدواج و…

به عبارت دیگر دانشگاه راهی است تا مردان ایرانی دیرتر به ایستگاه سربازی برسند، یا چون به نظر می‌رسد آمار بی‌کاری بالاست پس شاید بتوان امیدوار بود که با اخذ مدارک بالاتر، شغلی خوب در انتظارمان باشد یا مثلاً شاید فرصت‌های بهتری برای ازدواج کردن در دانشگاه پیدا شود و…

در این یادداشت قصد دارم بگویم دانشگاه رفتن هم قطعاً به درد می‌خورد.

ما در یک سال و نیم گذشته در «بیست‌تاسی» کوشیده‌ایم به سفری بپردازیم که جوانان در مسیر آن قرار است هم از درراه‌بودن‌شان لذت ببرند و هم از وابستگی‌ها به خانواده در دوران نوجوانی و پیش از آن جدا شوند و هم برای مواجهه با نقش‌های زندگی خود در آینده و ورود به دنیای بزرگسالی آماده شوند.

در این مسیر و در این سفر یکی از تجربیات معمول بسیاری از جوانان ایرانی در بازه سنی 18 تا 28 سالگی، دانشجو بودن است.

اما چرا دانشگاه رفتن هم به درد می‌خورد و دانشگاه رفتن به درد چه کسانی نمی‌خورد؟

در ادامه سعی خواهم کرد با طرح چند فرض، به این سؤال پاسخ دهم.

1- می‌خواهم مرزهای دانش را گسترش دهم.

اگر فرض‌تان برای دانشگاه رفتن این است که مرزهای دانش را گسترش دهید، دانشگاه رفتن احتمالاً یکی از بهترین تصمیم‌های زندگی شماست. منتها حواستان باشد که کدام دانشگاه و کدام شهر و کدام کشور را برای ادامه تحصیل انتخاب می‌کنید؛ در غیر این‌صورت احتمالاً بسیاری از فرصت‌های خوب برای بسط مرزهای دانش را از دست خواهید داد.

2- می‌خواهم زندگی آکادمیک داشته باشم.

ممکن است شما لزوماً علاقه‌ای به گسترش مرزهای دانش نداشته باشید اما بخواهید سبک زندگی آکادمیک را در زندگی خود برگزینید. مثلا استاد دانشگاه شوید یا پژوهشگری که در جهان دانشگاهی زندگی می‌کند و شغلی به عنوان استاد دانشگاه یا پژوهشگر دارد و حقوقی می‌گیرد و احتمالاً احترامی دارد؛ در این صورت باز هم دانشگاه را جدی بگیرید. در اینجا نیز باز حواستان باشد که کدام دانشگاه و کدام شهر و کدام کشور را انتخاب می‌کنید و نخست میزان انتظارات خود را مشخص کنید.

3- می‌خواهم یاد بگیرم…

اول مشخص کنید که می‌خواهید چه چیزی یاد بگیرید. مثلا اگر قرار است پزشک شوید، یاد گرفتن دانش تخصصی آن، مستلزم دانشگاه رفتن است اما مثلا اگر می‌خواهید فیلسوف شوید دانشگاه ممکن است خیلی هم برای شما مفید نباشد (البته باز هم کمابیش بستگی به دانشگاهی دارد که در آن تحصیل می‌کنید).

ضمناً اگر می‌خواهید مهارت‌های زندگی و کسب‌وکار را یاد بگیرید، دانشگاه به تنهایی کمک چندانی به شما نخواهد کرد چون به نظر می‌رسد از این دو دسته مهارت در دانشگاه و در کلاس‌های رسمی دانشگاهی خبر چندانی نیست مگر اینکه استادی باشد که شخصاً چنین دغدغه‌هایی داشته باشد.

4- می‌خواهم مدرک بگیرم!

اگر صرفاً دنبال مدرک گرفتن‌اید، دانشگاه انتخاب بدی نیست. اگر صرف مدرک گرفتن برای شما مهم است، هر دانشگاهی را که دوست داشتید انتخاب کنید اما اگر دنبال کلاس گذاشتن بیشتر هم هستید، کمی بیشتر در انتخاب دانشگاه خود دقت کنید.

توصیه می‌کنم اگر هدف‌تان صرفاً مدرک گرفتن است، خودتان را توی دردسر نیندازید و دانشگاهی را انتخاب کنید که بی‌دردسر به شما مدرکی بدهد و بی‌خود و بی‌جهت خودتان را گیر کلاس رفتن و مقاله و پایان‌نامه نوشتن نیندازید.

البته گزینه‌های خوب دیگری هم هستند تا کلکسیون مدارک و گواهی‌نامه‌هاتان را دست‌کم به لحاظ کمی پر بار کنید، مثل مؤسسات آموزشی رنگارنگ با مدارک و گواهی‌های متنوع داخلی و خارجی که گاه حتا می‌توانید انتخاب کنید گواهی مذکور از کدام مؤسسه در کدام کشور صادر شود.

فقط لطفاً قبل از هر چیز به فکر دیواری مناسب و به قدر کافی بزرگ باشید تا بتوانید مدارک و گواهی‌نامه‌هاتان را پس از قاب کردن روی آن نصب کنید.

5- می‌خواهم مهندس یا دکتر «فلانی» شوم.

به هر حال این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که هنوز هم در جامعه ایران، این‌که دکتر یا مهندس «فلانی» باشی از قدر و قیمت بالاتری برخوردار خواهی بود و اگر در هر زمینه‌ای سخن بگویی، جدی‌تر گرفته می‌شوی حتا اگر پرت و پلا گفته باشی.

برای دکتر یا مهندس «فلانی» شدن، دانشگاه انتخاب خوبی است منتها پیشنهاد می‌کنم زیاد خودتان را به دردسر نیندازید. در واقع برای دکتر و مهندس شدن نیازی نیست دانشگاه درجه یکی رفته باشید یا خیلی تلاش کنید؛ حتا پایان‌نامه‌تان را هم می‌توانید در ازای مبلغی ناچیز، سفارش بدهید برای شما بنویسند و خیلی هم نگران دفاع کردن نباشید؛ بالاخره مدرک‌تان را می‌گیرید به خصوص اگر پول‌های خوبی برای ثبت‌نام و ادامه تحصیل پرداخت کرده باشید.

البته لازم به ذکر است که راه‌های دیگری هم برای دکتر و مهندس شدن وجود دارد؛ مثلا اینکه چند سالی غیبت‌تان بزند و بعد ادعا کنید که در فلان دانشگاه خارجی درس خوانده‌اید یا مثلاً دور و بری‌هاتان را توجیه کنید که مدام با پیشوند دکتر و مهندس «فلانی» شما را صدا کنند. در این روش پس از مدتی خودتان هم باورتان خواهد شد که دکتر یا مهندس‌اید.

6- می‌خواهم دیرتر به سربازی بروم.

دانشگاه بی‌شک گزینه خوبی برای به تعویق انداختن دوران سربازی برای آقایان است اما پیشنهاد می‌کنم به این گزینه نیز بیندیشید که شاید سربازی رفتن، آن قدرها هم اتفاق وحشتناکی نباشد و اگر قرار است این دوران را سپری کنید، پس شاید بهتر باشد قبل از دانشگاه رفتن یا هر کار دیگری، اول، پایان خدمت خود را بگیرید و بعد با خیال راحت برای زندگی‌تان برنامه‌ریزی طولانی‌مدت داشته باشید.

7- می‌خواهم ازدواج کنم.

بدیهی است که دانشگاه رفتن، فرصت‌های زیادی برای ازدواج را پیش‌روی شما قرار می‌دهد منتها زمانه کمی عوض شده و احتمالاً غیر از جمع‌های خانوادگی و فضای دانشگاهی، گزینه‌های دیگری هم برای یافتن شریک زندگی آینده‌تان وجود دارد.

8- می‌خواهم شغلی پیدا کنم.

اگر نیت کرده‌اید که صرفاً چهار سال برای دوره کارشناسی یا شش سال تا اخذ مدرک کارشناسی ارشد یا ده سال برای مدرک دکتری درس بخوانید با این امید که پس از فارغ‌التحصیلی فرش قرمزی برای شما پهن شود و شغلی خوب و نون و آبدار به شما پیشنهاد شود، احتمالاً در توهم زندگی می‌کنید.

حتا برای دانشجویان رشته‌های پزشکی هم ضروری است که در دوران تحصیل کارهای دیگری غیر از درس خواندن انجام دهند و مثلاً مهارت‌های ارتباطی و هوش هیجانی را در خود ارتقاء دهند، وگرنه پس از فارغ‌التحصیلی، مطبی آماده با بیماران بی‌شمار منتظرشان نیست.

تازه با این فرض که اگر رشته فعلی خود را در چارچوب علاقه، توانمندی، مهارت و استعدادتان انتخاب کرده باشید، شاید در آینده در همین زمینه نیز مشغول به کار شوید و در غیر این‌صورت چه‌بسا شغل آینده شما ربط مستقیمی به رشته فعلی دانشگاهی‌تان نخواهد داشت و احتمالاً به دلایل دیگری به دانشگاه آمده‌اید، و نه یافتن شغلی در حوزه رشته تحصیلی‌تان.

9- می‌خواهم کار کردن با دیگران را یاد بگیرم.

چه ایده خوبی… آفرین!

برای این کار قطعاً فعالیت‌های دانشجویی را جدی بگیرید؛ نشریه دانشجویی منتشر کنید، در تشکل‌های دانشجویی فعال باشید، سمینار و همایش برگزار کنید و در ادامه از تمرین عملی برای یادگرفتن کار گروهی با دیگران لذت ببرید.

10- می‌خواهم مستقل شوم.

یکی از گزینه‌های مناسب برای استقلال، دور شدن از فضای امن خانه پدر و مادرهاست. تنها زندگی کردن در شهری دیگر، فرصتی است برای شما تا مستقل شوید، خودتان لباس‌تان را بشویید و اتو کنید، خودتان غذا درست کنید و ظرف‌هاتان را تمیز کنید و خودتان خانه را مرتب کنید یا اگر مریض شدید، خودتان به داد خودتان برسید. از اینکه قرار است در شهری دیگر درس بخوانید، خوشحال باشید؛ تأثیرش را چند سال دیگر در زندگی خود خواهید دید.

11- می‌خواهم همزیستی با دیگران را یاد بگیرم.

چه انتخابی بهتر از دانشگاه رفتن در شهری دیگر و زندگی در خوابگاه دانشجویی می‌تواند وجود داشته باشد تا همزیستی با دیگران را تمرین کنیم و یاد بگیریم… زندگی در خوابگاه فرصتی است برای تمرین عملی همزیستی با دیگرانی که متفاوت از ما هستند، بنابراین سعی کنید تمام و کمال از آن لذت ببرید. یکی از مزایای دیگر زندگی در خوابگاه این است که در آینده همیشه خاطراتی برای گفتن خواهید داشت.

12- می‌خواهم مهاجرت کنم.

مهاجرت یکی از مزایای دیگر دانشگاه رفتن است. یعنی اگر قصد دارید شهر یا کشور محل زندگی خود را تغییر دهید، دانشگاه رفتن فرصت خوبی برای این کار است. هم مهاجرت را برای اطرافیان شما موجه می‌کند و هم احتمالاً هزینه‌های کمتری برای شما در پی دارد. نیازی نیست تأکید کنم که مهاجرت فرصتی است برای تغییر جهان‌زیست‌مان و تجربه مواجهه با آدم‌هایی نو و جهانی متفاوت از آنچه تاکنون در آن زیسته‌ایم.

13- می‌خواهم ارتباطات به درد بخور برای خودم دست و پا کنم.

به نظرم این یکی مهم‌ترین مزیت دانشگاه رفتن است.

دانشگاه رفتن یکی از بهترین انتخاب‌هایی است که می‌توانید داشته باشید تا شبکه ارتباطات خود را گسترش دهید و دوستان خوب پیدا کنید. بوفه و حیاط خلوت دانشگاه، ساعت‌ها با هم بودن در کلاس‌ها، فعالیت‌های دانشجویی، زندگی در خوابگاه و… همگی فرصت‌هایی ارزشمندند تا بتوانید شرکای آینده کاری، همسر آینده و دوستان گرمابه و گلستانی را پیدا کنید که احتمالاً در تمام طول زندگی ارتباط خود را با آنها حفظ خواهید کرد. تا می‌توانید با آدم‌های جدید تعامل ایجاد کنید و خودتان را به حلقه‌ای کوچک از همکلاسی‌های خود محدود نکنید. نتیجه‌های خوبش را ده سال بعد خواهید دید…

 

پی‌نوشت:

بی‌شک می‌توان به این لیست، چیزهای دیگری را هم افزود که خوشحال خواهم شد شما نیز پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید از طریق صفحه تماس با ما در وبسایت بیست‌تاسی یا ارسال پیام به ادمین بیست‌تاسی در تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *